مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین عبدالمجید معادیخواه

مصاحبه ام با حجت الاسلام و المسلمین معادیخواه پیرامون حزب جمهوری اسلامی که در روزنامه اعتماد مورخ 2 بهمن ماه 1392 منتشر شد.

                                              عکس 

حجت‌الاسلام والمسلمين عبدالمجيد معاديخواه براي بسياري از افرادي كه پيش و پس از انقلاب اسلامي در جريانات انقلاب بودند چهره‌يي شناخته شده است. مردي كه پيش از انقلاب طعم زندان‌هاي شاه را چشيده بود و پس از انقلاب به عنوان يك عنصر انقلابي در جامعه بيش از پيش شناخته شد. نماينده مجلس شوراي اسلامي در دوره اول و وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در دولت محمدجواد باهنر و ميرحسين موسوي، از سوابق معاديخواه در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي در مجلس و دولت است. مصاحبه‌يي كه در ادامه از نظر شما مي‌گذرد از سري مصاحبه‌هاي مستند «داستان ناتمام يك حزب» است كه چهارشنبه هر هفته در روزنامه اعتماد منتشر مي‌شود و قصد بازخواني پرونده حزب جمهوري اسلامي از مقطع سال 1357 تا خرداد 1366 را دارد. تا به حال مصاحبه‌هاي دكتر عبدالله جاسبي (قائم‌مقام دبيركل حزب)، حميدرضا ترقي (از اعضاي جناح راست حزب و عضو حزب موتلفه اسلامي)، دكتر فرشاد مومني (از اعضاي جناح چپ و مسوول شاخه دانش‌آموزي حزب)، مرحوم عسگراولادي (از اعضاي جناح راست حزب و عضو شوراي مركزي و دبيركل اسبق حزب موتلفه اسلامي)، دكتر علي مطهري (پيرامون نظرات شهيد مطهري درباره حزب جمهوري اسلامي) و دكتر عليرضا بهشتي از نظر شما گذشته است. در ادامه مصاحبه حجت‌الاسلام معاديخواه از نظر شما مي‌گذرد كه ماحصل دو جلسه مصاحبه (بيش از 3 ساعت) با ايشان در دفتر كارشان در خيابان پاسداران تهران است. مصاحبه‌يي كه در يكي از روزهاي پاييز امسال ضبط شده است و پاي صحبت‌ها و خاطرات ايشان درباره حزب جمهوري اسلامي و چگونگي تاسيس و فعاليت‌هاي آن نشستيم.

آقاي آيت در واقع نه جريان بازار را قبول داشت و نه بسياري از روحانيون را و به‌شدت هم مخالف مصدق شده بود و خوب همين بحث در حزب ايجاد مشكل مي‌كرد چون حزب از طيف‌ها و گروه‌هاي متفاوتي با عقبه فكري مختلف تشكيل شده بود و اگر مي‌خواستند با يكديگر فعاليت كنند بايد با هم كنار هم مي‌آمدند اما اين اتفاق رخ نداد. در مورد روحانيون حزب هم همين طور بود. مثلا اين طور نبود كه همه روحانيت، روحانيون حزب را تاييد كنند و موافق آنها باشند


آقاي معاديخواه اگر اجازه بفرماييد از بحث تاسيس حزب جمهوري اسلامي از 29 بهمن 1357 آغاز كنيم و اينكه چطور شد شما هم در جريان تاسيس حزب قرار گرفتيد و به عضويت حزب جمهوري اسلامي در آمديد؟

خيلي قبل از اين تاريخ كه شما فرموديد ضرورت تشكيل يك گروه و حزب مهم و منسجم زبانزد همه افراد شده بود و در همه جا اين بحث مطرح مي‌شد. بعد از فاجعه‌يي كه در يكي از گروه‌هاي مسلح در پيش از انقلاب رخ داد و آن گروه به انحراف كشيده شد (مجاهدين خلق ايران) ما كه در تبعيد بوديم صحبت‌هايي را مي‌شنيديم كه تلاش‌هايي صورت مي‌گيرد براي تشكيل يك حزب يا يك تشكل سازمان يافته و فراگير. اواخر سال 1356 بود كه عيد نوروز آن سال فرصتي را فراهم كرده بود افراد بتوانند با فرصت بيشتري در مورد حزب و ضرورت آن بحث كنند.

شهيد باهنر با سفر به استان كرمان توانستند افرادي را در جريان اين موضوع قرار دهند. مرحوم رباني املشي در آن زمان در شهر بابك تبعيد بودند و بنده هم در سيرجان تبعيد بودم و بحث فعاليت‌ها براي تشكيل حزب جمهوري اسلامي در آن زمان هم مطرح شده بود. بعد از 17 شهريور و بحث آشتي ملي كه توسط شريف امامي مطرح شده بود ما را جابه‌جا كرده بودند و ما از سيرجان مجددا تبعيد شديم و اين‌بار ما را فرستادند شاه پل سابق كه الان سلماس نام گرفته است و از سلماس هم ما را منتقل كردند به جيرفت. در جيرفت كه بوديم موضوع روي كار آمدن شريف امامي برخي‌ها را نگران كرده بود كه حالا خداي نكرده نكند با روي كار آمدن اين فرد و وعده‌هايي كه مطرح مي‌كند مردم دلسرد شوند و آن شور انقلابي كاسته شود. ما هم تصميم گرفتيم بدون اينكه با جايي مثل شهرباني و اينها هماهنگ كنيم به تهران بياييم.

بدون هماهنگي ما به تهران آمديم و آن زمان هم بحث اساسنامه حزب بود و در اين‌باره بسيار بحث مي‌شد. ما مجددا به جيرفت برگشتيم و اين‌بار به همراه آقايان آشيخ محمد جواد حجتي كرماني و آقاي رباني املشي بوديم و آسيد هادي خامنه‌اي هم به جمع ما ملحق شدند تا براي ديدن اخويشان به جيرفت بيايند. در آن جمع كه ما بوديم بحث اساسنامه بود و آن را ميخواندند و بر سرش بسيار هم بحث بود. خلاصه در بين راه ما را گرفتند و دستگير شديم و مجددا به زندان افتاديم. در سلول هم بحث اساسنامه بود و حرف‌هاي اساسنامه مطرح مي‌شد. اين مقدمات آشنايي بنده با چيزي به عنوان تشكيلات آن روز بود كه اين اسم حزب جمهوري اسلامي هنوز برايش در نظر گرفته نشده بود و بعد از پيروزي انقلاب نام حزب جمهوري اسلامي براي آن تشكيلات در نظر گرفته شد و سرانجام انتخاب هم شد.

من يك خاطره‌يي دارم از روزي كه بحث عضو‌گيري حزب مطرح شد. با آقاي دعايي مي‌خواستيم برويم كانون توحيد براي ثبت نام، در يك فاصله‌يي از اين كانون توحيد و ثبت نام حزب جمهوري اسلامي گروه ديگري كه آنها هم مشغول ثبت نام و عضوگيري بودند و خيلي هم در خط انقلاب اسلامي به معناي قبول داشتن رهبري امام خميني (ره) نبودند مستقر شده بودند، ما اشتباهي به جمع آنها رفتيم و آنها هم خيلي از ديدن ما خوشحال شدند! و ما متوجه كه شديم مكان را اشتباه آمده‌ايم از آنجا بيرون رفتيم و به محل ثبت نام حزب جمهوري اسلامي وارد شديم. اين هم خاطره‌يي بود از روز ثبت نام رسمي ما در حزب جمهوري اسلامي كه ما هم مانند بسياري از افراد به صورت رسمي در حزب جمهوري اسلامي ثبت نام كرديم كه جمعيت فراواني هم براي ثبت نام در آن روزها مراجعه كرده بودند تا به عضويت حزب جمهوري اسلامي درآيند.

حاج آقا به نظر شما چرا يك استقبال بي‌نظيري از حزب جمهوري اسلامي در همان روزهاي اول پيروزي انقلاب و تشكيل حزب صورت گرفت؟ ظاهرا چيزي كه در تاريخ ثبت شده است عددي بيش از 2 ميليون نفر را نشان مي‌دهد كه برگه عضويت در حزب جمهوري اسلامي را پر كردند.

خوب ببينيد اين هم مانند خيلي ديگر از كارهاي ما كه درست و اصولي انجام نشد و روي آن كار نكرديم، موضوع حزب جمهوري اسلامي و تشكيل آن هم مشمول همان قرار گرفت. يعني موسسين حزب نيامدند براي مردم توضيح دهند كه كار اين حزب چيست و قرار است چه كاري انجام دهد و اصلا براي چه حزب جمهوري تاسيس شده است؟ خب بسياري از افراد در آن زمان گمان كردند چون اسم حزب جمهوري اسلامي است، پس در واقع اين حزب براي نظام جمهوري اسلامي است! چون هم موسسين آن از نزديكان امام بودند و تاييد ايشان را با خود داشتند و هم اسم حزب، جمهوري اسلامي بود همه اينها باعث شد كه مردم تمايل خوبي براي عضويت در حزب از خود نشان دهند كه البته به نظر من بعد‌ها همين استقبال چند صد هزار نفري تبديل به نقطه ضعف حزب هم شد.

من خاطره‌يي درباره همين موضوع براي شما نقل بكنم. اين آقاي مرتضي نبوي من نمي‌دانم چقدر حافظه خوبي دارد اما اگر حافظه خوبي داشته باشند اين مطلبي را كه من نقل مي‌كنم را حتما بايد به خاطر داشته باشند و اگر پيش ايشان رفتيد اين موضوع را هم از ايشان سوال كنيد. ما قبل از انقلاب هم با ايشان در يك زندان بوديم و رابطه دوستانه و نزديكي با يكديگر داشتيم. زماني كه بحث عضوگيري در حزب مطرح شد من با ايشان چند باري صحبت و بحث كردم و درباره همين موضوعاتي كه در حزب جريان دارد و ضعف‌هايي كه مي‌ديديم صحبت مي‌كرديم. يكبار ايشان گفت خب چرا نمي‌روي همين بحث‌ها را با موسسين حزب مطرح كني؟ من گفتم خيلي فايده‌يي در اين كار نمي‌بينم ولي بالاخره با اصرار ايشان پذيرفتم و آمديم در يكي از اتاق‌هاي حزب كه آقاي خامنه‌اي و هاشمي‌رفسنجاني مستقر بودند با اين عزيزان صحبت كنيم.كه من گفتم خدمت شما برسند و با خود شما مطرح كنند. در همان جا بحث شد كه خب شما (يعني بنده) كه آنقدر نقد داري، يكي از آنها را به صورت مصداقي بيان كن. من در همان جا همين نحوه عضوگيري در حزب را مطرح كردم و گفتم شما زماني كه حزبي را تاسيس مي‌كنيد بايد كادرتان با شعاع‌تان متناسب باشد. مثلا مي‌خواهيد 50 درصد از اعضايتان، كادر حزب جمهوري اسلامي نيز باشند. يا نه اصلا 5 درصد كادر باشند اما الان من گمان مي‌كنم اين گونه نيست.

شما مثلا اگر بخواهيد سقفي را بزنيد ستون‌هايي را در نظر مي‌گيريد كه بتواند تحمل بار اين سقف را داشته باشد. مثلا اگر پايه‌هاي ستون اين ساختمان شما تحمل 100 كيلوگرم بار و ديوار را دارد، نمي‌توانيد يك سقف 1 تُني را هم روي آن بگذاريد. من مثلا مشاهده مي‌كردم حزب چند صد هزار نفر عضو دارد اما شايد 30-40 نفر كادر اصلي هم نداشت. اين مي‌شود عدم همخواني كادر با شعاع. بعد يكي از اين عزيزان مطرح كرد كه خب هنوز اين افراد كه عضو رسمي نشدند كه من گفتم ديگر بدتر. اگر عضو رسمي مي‌شدند اقلا وضعيت‌شان مشخص مي‌شد و بهتر بود اما حالا كه وضعيت‌شان روشن نيست دلسرد مي‌شوند و همين به حزب آسيب وارد مي‌كند. مثلا تا مدت‌ها بعد از ثبت نام به دليل اينكه آنقدر حجم ثبت نام‌ها بالا بود اصلا توجهي به اين فرم‌هاي ثبت نام نشد و كسي هم پيگير اينها نشد.

بعدترها بود كه در حزب به اين فكر افتادند كه كار را بيشتر سر و سامان دهند و مثلا معلمان و مهندس‌ها و دكترها و… را جدا كنند و صنف صنف گروه‌هايي را براي كار بهتر در حزب سر و سامان دهند. اما در ابتدا مطلقا حزب سازمان درستي نداشت.

براي همين هم بود كه يكبار در نمازخانه حزب كه در گوشه حياط حزب قرار داشت و من در كنار شهيد بهشتي بودم به ايشان عرض كردم به‌شدت نگران اين حزب هستم و كار اين حزب آخر به فاجعه ختم مي‌شود كه آقاي بادامچيان با خنده به من گفتند حالا اين فاجعه كي رخ مي‌دهد؟من گفتم زمان دقيق آن را نمي‌دانم اما بالاخره ديديم كه چه اتفاقاتي مانند 7 تير 60 و… براي حزب رخ داد و كار حزب به فاجعه كشيده شد.

آقاي معاديخواه ما پيش از تشكيل حزب شاهد يك بحثي در ميان ياران و نزديكان امام هستيم كه برخي‌ها معتقدند امام اساسا نظر خوبي به كار تشكيلاتي و حزبي به معناي مرسوم ندارند و برخي‌ها هم معتقدند كه چرا اتفاقا نظر حضرت امام در اين‌باره خيلي هم مساعد بوده است. يك نظر هم مربوط به شهيد مطهري بود كه ظاهرا از ايشان هم دعوت شده بود براي عضويت در حزب اما ايشان نپذيرفته و گفته بودند روحيه من با كار حزبي سازگار نيست.

ببينيد حقيقت امر اين است كه در مورد فعاليت روحانيت دو ديدگاه وجود داشت، يكي تشكيلات صنفي روحانيت به معناي مرسوم آن روزها بود همانند فعاليت جامعه روحانيت مبارز كه نظر شهيد مطهري بر اين امر بود. يكي هم فعاليت در قالب حزب سياسي به معناي متعارف آن كه نظر شهيد بهشتي بيشتر بر اين نظر بود.

در رفت و آمد به نجف هم بستگي داشت كه چه كسي رفت و آمد كند. اگر كسي رفت و آمد مي‌كرد و نظرش به يكي از اين دو ديدگاه نزديك بود يا با ديدگاه ديگري مخالف بود پس خبري هم كه مي‌آمد متفاوت بود و لذا به همين دليل بود كه هيچ‌گاه از نجف يك پيام واحد نيامد و گاهي پيام‌ها نيز ضد و نقيض بود.

اما من چيزي كه با قطعيت مي‌توانم بگويم اين است كه حضرت امام (ره) با حزب مخالف بودند. من خاطره‌يي براي شما نقل كنم كه شايد بتواند بيشتر به اين بحث كمك كند.

نخستين سالگرد بزرگداشت پيروزي انقلاب اسلامي بود كه در سال 1358 برگزار مي‌شد، من آن زمان در وزارت ارشاد بودم و خيلي از افراد ديگر هم در آن گراميداشت و بزرگداشت نقش داشتند. چيزي هم در آن زمان تقريبا مانند شوراي هماهنگي تبليغات به وجود آمده بود. ما يك جلسه‌يي هماهنگ كرديم و خدمت حضرت امام رسيديم. ايشان خيلي خوشحال شدند كه بالاخره بعد از مدت‌ها خيلي از نهاد‌ها دست به دست يكديگر داده‌اند و براي يك هدف تلاش و برنامه‌ريزي مي‌كنند. زماني كه جلسه تمام شد و ما مي‌خواستيم بيرون بياييم ايشان با دست به ما اشاره كردند و باز ما نشستيم. در آن جمع هم از افرادي كه مي‌توانم اسم ببرم مثلا آقاي طه هاشمي بودند، علي‌القاعده آقاي محمدعلي زم بايد بوده باشند و آقاي مصطفي تاج‌زاده بودند و مابقي دوستان. آنجا حضرت امام مفصلا در مورد حزب صحبت كردند و فرمودند من به اين آقايان هم گفته‌ام و با حزب و فعاليت‌هاي آن مخالف هستم. حزب هرگاه آمده اختلاف ايجاد كرده است و ايشان يك نيم ساعتي را حدودا در همين زمينه صحبت كردند و فرمودند هميشه در ايران حزب مظهر اختلاف بوده است و به همين نحو صحبت‌هاي ديگري را هم مطرح كردند.

ببينيد در واقع ما بايد بگوييم زماني كه آقاي هاشمي تاييد حضرت امام براي حزب را گرفتند (چون با اصرار آقاي هاشمي بود كه حزب مورد تاييد امام قرار گرفت) آن روز، روز خوشحالي براي موسسين حزب بوده است.

چون بالاخره آقاي هاشمي با اصرار و اينكه حضرت امام به ايشان و موسسين حزب علاقه داشتند نظر مساعد نشان دادند و حتي مقداري كمك مالي هم به حزب كردند كه فعاليت‌هاي آن پا بگيرد و به نوعي بحث تاييد ايشان هم مطرح شود. اما بعدترها ما مي‌بينيم كه حضرت امام علنا نظر مخالف خود را بروز دادند و مثلا زماني فرمودند اعضاي

دستگاه‌هاي نظامي و انتظامي حق عضويت در حزب را ندارند و بعدترها حتي اعضاي بسيج را هم نهي كردند از عضويت در حزب جمهوري اسلامي و اصلا همان زمان مطرح شد كه اگر بسيج هم ديگر حق عضويت در حزب را ندارد پس چه كسي به عضويت حزب دربيايد؟ چون آن زمان بحث بسيج 20 ميليوني خيلي مطرح بود و اگر كسي مي‌خواست عضو حزب باشد علي‌القاعده عضو بسيج هم بود. پس مي‌بينيم بعدترها نظر منفي حضرت امام (ره) بروز بيشتري هم پيدا كرد.

اما اگر ما بخواهيم ببينيم تشكيلات مدنظر روحانيت به صورت عموم بيشتر چه چيز بوده است من فكر مي‌كنم جامعه روحانيت مبارز نمونه خوبي بوده است كه قبل از تشكيل شدن حزب جمهوري اسلامي بسيار قوي هم فعاليت مي‌كرده است و 14 منطقه در تهران دفتر داشتند و در واقع روحانيت مبارز يك حزب بودند.

بحث اختلاف مابين شهيد بهشتي و شهيد مطهري هم در مورد حزب درست است؟

بيشتر تفاوت روحيه‌ها مطرح بوده است. مثلا اگر ما سرگذشت شهيد بهشتي را مطالعه كنيم مي‌بينيم ايشان به يك كار تشكيلاتي منظم و مرتب اعتقاد داشتند و هميشه اين كار منظم در برنامه‌هاي ايشان بوده است مثل دبيرستان دين و دانش كه ايشان در قم تاسيس كرده بودند و در آنجا تاكيد روي نظم و انضباط بسيار زياد بوده است. طبيعي است كه زندگي در غرب هم يكسري تاثيراتي روي روحيه افراد دارد كه باعث مي‌شود با اهميت كار تشكيلاتي و منسجم بيشتر آشنا شوند.

اما مرحوم شهيد مطهري بيشتر روي كار فردي و واحد نظر و تمايل داشتند و همان طوري كه اشاره كردم اين بيشتر به اختلاف روحيه‌ها مربوط مي‌شد.

ما در زمان فعاليت‌هاي حزب شاهد آن هستيم كه حزب مورد انتقاد شديد گروه‌هاي روشنفكري آن زمان قرار داشت و خيلي مورد اقبال گروه‌هايي همانند گروه پيمان و نهضت آزادي و امثال اينها قرار نگرفت. دليل اين موضوع به نظر شما چه چيز بود؟

ببينيد در نظر شهيد بهشتي سه عامل باعث پيروزي انقلاب اسلامي شده بود. 1- مرجعيت امام(ره) و روحانيت 2- دانشگاه 3- بازار

در مورد روحانيت و بازار گمان مي‌شد مشكلي وجود ندارد كه البته داشت اما همه مي‌دانستند در مورد دانشگاه يك دستي وجود ندارد و گروه‌هاي ديگر توانسته بودند دانشگاه را تحت كنترل و در اختيار خود بگيرند.

حزب در واقع در ميان روشنفكران آن زمان خيلي محبوبيت نداشت و به همين دليل هم بود كه مورد انتقاد شديد جريانات روشنفكري آن زمان قرار مي‌گرفت. يعني مي‌خواهم عرض كنم كه رقيب‌هاي حزب در دانشگاه بسيار بسيار بيشتر از حزب فعال بودند و حضور داشتند.

در مورد اختلافات داخل حزب هم اگر اشاره‌يي بفرماييد كه چرا اين اختلافات وجود داشت سپاسگزار مي‌شوم. به خصوص در ميان دفتر سياسي حزب كه در واقع دفتر روزنامه جمهوري اسلامي مي‌شد كه سردبير روزنامه آن وقت، آقاي مهندس موسوي بودند و افراد ديگر همانند دبير سياسي حزب كه دكتر حسن آيت بود اختلاف‌هايي بروز كرده بود يا درباره دكتر عبدالحميد ديالمه هم همين طور.

ببينيد اين موضوع به اينجا بر مي‌گشت كه در واقع هر فردي را كه به حزب آوردند يا دعوت كردند خود آن افراد يك عقبه‌يي داشتند. مثلا آقاي موسوي علاقه‌مند شريعتي و تفكر شريعتي بود و البته به شهيد بهشتي هم ارادت داشت. مرحوم شهيد بهشتي هم به شريعتي علاقه داشت اما اختلافاتي هم داشتند كه شهيد بهشتي هيچ‌گاه صلاح نديد آنها عيان شود بر عكس شهيد مطهري كه همه مي‌دانستند با شريعتي مخالف است و مشكل دارد.

اما برخي ديگر از افراد هم بودند همانند مرحوم آيت و دوستان‌شان همانند آقايان اسرافيليان و كاشاني‌ها و… كه اينها سابق‌شان به حزب زحمتكشان و دكتر بقايي مربوط مي‌شد و خب معلوم بود كه مثلا اينها بقايي را خيلي با تجربه‌تر و قوي‌تر از خيلي‌ها در حزب جمهوري اسلامي مي‌ديدند و حاضر نبودند آنها و نظر آنها را قبول كنند. چون بقايي را كاركشته‌تر از خيلي‌ها در سياست مي‌دانستند! اختلافاتي هم از گذشته وجود داشت همانند مسائل ملي شدن صنعت نفت و… كه اينها هم جامعه را تحت تاثير قرار داده بود و همين طور در آن زمان تنظيم رابطه با چپ‌ها هم مطرح بود كه هركسي يك جوري نگاه و فكر مي‌كرد! در واقع مي‌خواهم عرض كنم در حزب طوري نبود كه هركس بتواند به نتيجه خاصي برسد و به يك مفاهمه و فهم متقابل دست پيدا كند. مثلا در مورد جمعيت موتلفه، آنها با حفظ تشكيلات‌شان آمده بودند و مي‌خواستند همان تشكيلات‌شان را هم در حزب حفظ كنند و در واقع يك حزب در حزب شده بود. جريان بازار هم مشكلات خودشان را داشتند كه اين طور نبود كه هر بازاري در تهران به موتلفه‌يي‌ها اطمينان داشته باشد و كاملا مورد تاييد همه موتلفه‌يي‌ها باشند. آقاي آيت در واقع نه جريان بازار را قبول داشت و نه بسياري از روحانيون را و به‌شدت هم مخالف مصدق شده بود و خوب همين بحث در حزب ايجاد مشكل مي‌كرد چون حزب از طيف‌ها و گروه‌هاي متفاوتي با عقبه فكري مختلف تشكيل شده بود و اگر مي‌خواستند با يكديگر فعاليت كنند بايد با هم كنار هم مي‌آمدند اما اين اتفاق رخ نداد. در مورد روحانيون حزب هم

همين طور بود. مثلا اين طور نبود كه همه روحانيت، روحانيون حزب را تاييد كنند و موافق آنها باشند.

ظاهرا برخي روحانيون سرشناس همانند آقاي موسوي‌خوئيني‌ها و… هم با حزب اختلاف نظر پيدا كرده بودند؟

بله ديگر. آقاي موسوي‌خوئيني‌ها در اساسنامه حزب موثر بود و تاثير داشت اما زماني كه امام از نوفل‌لوشاتو به ايران آمدند و بحث حزب جور ديگري شد همزمان با تشكيل حزب آقاي موسوي خوئيني‌ها در نقطه مقابل حزب قرار گرفت. در مورد آقاي خاتمي هم تقريبا همين طور بود و بعدترها خود همين افراد رقيب حزب شدند و به دليل اينكه در دفتر امام (ره) هم نفوذ داشتند تاثير خود را گذاشتند.

چطور شد كه هرچه جلوتر آمديم فعاليت‌هاي حزب آنقدر نامنظم و از هم گسيخته شد؟

خيلي عوامل نقش داشتند. تنگناي وقت مشكل‌ساز بود. يك عقبه فكري منسجم و صحيح و واقع بين هم در اصل وجود نداشت. من به جرات مي‌توانم بگويم

هيچ كس به اندازه من تا آنجا كه مي‌دانم و ديدم به حزب علاقه نداشت چون ما قبل از انقلاب هم نبود حزب و خلأ آن را احساس مي‌كرديم اگرچه من در اواخر هم عضو شوراي مركزي شدم اما مشكلات حزب را از نزديك مي‌ديدم و مشاهده مي‌كردم كه حزب اوضاع خوبي ندارد و متاسفانه عاقبت و سرانجام خوبي هم پيدا نكرد و همين اختلافات دروني حزب را زمينگير كرد و حزب كه مي‌توانست منشا اثرات مثبت بسيار بيشتري هم باشد ناكام ماند و فعاليت‌هاي آن سرانجام متوقف شد.

برچسب‌ها:

بیان دیدگاه