مصاحبه با مهندس سید مرتضی نبوی

فوریه 26, 2014

 

 

مصاحبه ام با مهندس مرتضی نبوی پیرامون حزب جمهوری اسلامی که در روزنامه اعتماد مورخ 7 اسفند ماه 1392 منتشر شد.

                                                   عکس

مهندس سيد مرتضي نبوي از چهره‌هاي شناخته شده‌يي است كه سابقه حضور در حزب جمهوري اسلامي و شوراي مركزي آن را در كارنامه سياسي خود دارد. وي پس از عضويت در حزب جمهوري اسلامي در مقطعي در سال 59 به سپاه پاسداران مي‌رود و پس از آن و به درخواست نخست‌وزير وقت، شهيد محمد‌علي رجايي به دولت مي‌رود تا به وزير وقت پست و تلگراف و تلفن وقت، شهيد قندي در كارهاي اين وزارتخانه كمك كند. پس از شهادت شهيد قندي در انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي، مرتضي نبوي در كابينه محمد جواد باهنر، وزير پست و تلگراف و تلفن مي‌شود و پس از شهادت محمد جواد باهنر در انفجار دفتر نخست وزيري، نبوي نيز مانند بسياري از وزراي ديگر در كابينه انتقالي آيت‌الله مهدوي كني نيز حضور دارد. پس از نخست وزيري مهندس مير‌حسين موسوي، نبوي نيز همچنان در وزارت پست و تلگراف و تلفن ابقا مي‌شود و تا سال 1364 به كار خود ادامه مي‌دهد. نبوي اين روزها مدير مسوول روزنامه رسالت است و از اعضاي سرشناس جناح اصولگرا محسوب مي‌شود كه عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز است. پيش از اين بخشي از مصاحبه‌هاي مستند حزب جمهوري اسلامي را كه سال آينده اكران خواهد شد روزهاي چهارشنبه در روزنامه اعتماد منتشر كرده‌ايم. مصاحبه‌هايي با دكتر عبدالله جاسبي (قائم مقام دبيركل وقت حزب)، حميدرضا ترقي (از اعضاي حزب موتلفه و جناح راست حزب جمهوري)، دكتر فرشاد مومني (مسوول شاخه دانش‌آموزي حزب و از اعضاي جناح چپ حزب)، مرحوم عسگراولادي (دبيركل اسبق حزب موتلفه اسلامي و از اعضاي شاخص جناح راست حزب)، دكتر علي مطهري (پيرامون نظرات شهيد مطهري درباره حزب جمهوري اسلامي)، دكتر عليرضا بهشتي (پيرامون بازخواني نظرات شهيد بهشتي در مورد فعاليت‌هاي حزب جمهوري اسلامي)، حجت‌الاسلام والمسلمين عبدالمجيد معاديخواه (وزير اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامي و از اعضاي شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي) و دكتر محمدحسن غفوري فرد (از اعضاي شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي و وزير اسبق نيرو) . مصاحبه با مهندس سيدمرتضي نبوي آخرين سري از مصاحبه‌هاي مستند حزب جمهوري اسلامي است كه به مناسبت سالگرد تاسيس حزب جمهوري اسلامي منتشر مي‌شود و با انتشار اين مصاحبه پرونده بررسي حزب جمهوري اسلامي در روزنامه اعتماد به پايان مي‌رسد.

در همه احزاب اين طور نيست كه همه افراد همفكر باشند و به يك نوع خاص بينديشند. بلكه اختلاف‌نظر هم وجود دارد. اگر در حزب اشتباهاتي رخ داد اين بر مي‌گردد به سابقه تشكيلاتي ما كه در اين باره تجربه زيادي نداشتيم. البته اعضاي هيات موسس حزب راهكارهاي لازم و مناسبي را انديشيده بودند تا در مواقع بروز مشكل بتوان آن مشكل را رفع و رجوع كرد

 آقاي نبوي از سال 1357 و تاسيس حزب جمهوري اسلامي آغاز كنيم، به نظر شما چطور شد كه حزب جمهوري اسلامي تاسيس شد ؟

همان‌طور كه تاريخ نشان مي‌دهد همواره روحانيت نقش مهمي را در تحولات اجتماعي در ايران ايفا كرده و اين روحانيت آگاه بوده است كه باعث شده ايران از مقاطع حساس تاريخي به خوبي عبور كند. در انقلاب اسلامي ايران نيز كه اساسا روحانيت نقش كليدي و بسيار گسترده‌يي را داشته است و نقش مهم روحانيت در ارتباط با مردم و حركات آنها كاملا واضح و مشخص است.

من در همين باره و اينكه چطور شد حزب جمهوري اسلامي تاسيس شد خاطره‌يي را براي شما نقل كنم. پيش از انقلاب اسلامي به واسطه آشنايي كه ما با آقاي هاشمي‌رفسنجاني داشتيم از ايشان شنيديم كه قرار است حزبي تشكيل شود كه در ابتدا نيز قرار بود اين تشكيلات و حزب نيمه علني و نيمه مخفي باشد تا در فعاليت‌هاي آن به واسطه حضور ساواك مشكلي ايجاد نشود.

دليل تاسيس حزب جمهوري اسلامي نيز كادرسازي براي نظام بعد از پيروزي انقلاب اسلامي عنوان مي‌شد. اما به دليل روند سريع حوادث و اتفاقات، انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و چند روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي حزب جمهوري اسلامي نيز اعلام تشكيل رسمي كرد و ما نيز به اين حزب پيوستيم.

يكي از نكات مهمي كه در مورد حزب جمهوري اسلامي بيان مي‌شود اين نكته است كه در همان اوايل تشكيل حزب افراد بسياري با تفكرات مختلف و بعضا متضاد به حزب دعوت مي‌شوند، به نظر شما دليل اين دعوت‌ها چه بوده و آيا اين نوع دعوت كردن از افراد براي حضور در حزب مضر نبوده است؟

يكي از خاطراتي كه من از شهيد بهشتي به خاطر دارم اين است كه علم رجال ايشان بسيار قوي بوده است و با افراد مختلف ارتباط داشتند.

من به خاطر دارم ما قبل از انقلاب به همراه شهيد صادق اسلامي كه ايشان در انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي در هفتم تير ماه سال 1360 به شهادت رسيدند، خدمت شهيد بهشتي در منزل ايشان رسيديم و بعد‌ها متوجه شديم شهيد بهشتي در همان برخورد اول اسم بنده را به عنوان فردي كه مي‌توان از ظرفيت‌هاي او در بعد از انقلاب استفاده كرد يادداشت كرده‌اند. بعد از پيروزي انقلاب شهيد بهشتي يكي از كانديداهايي كه براي مجلس خبرگان قانون اساسي در قزوين پيشنهاد دادند بنده بودم كه البته بعدها ما رايزني‌هايي را انجام داديم تا حضرت آيت‌الله باريك بين براي اين امر در نظر گرفته شوند و به مجلس خبرگان قانون اساسي راه پيدا كنند.

مي‌خواهم عرض كنم دعوت شهيد بهشتي از افراد مختلف براي حضور در حزب به دليل استفاده از ظرفيت آنها بوده است تا بتوان از آنها در راستاي پيشبرد اهداف انقلاب استفاده كرد. آن زمان هم خيلي دسته‌بندي راستي و چپي نبود و در واقع دو خط وجود داشت.

انقلابي و ضد انقلابي. همه افرادي كه آن زمان شهيد بهشتي به حزب دعوت كرده بودند افراد انقلابي به حساب مي‌آمدند كه در پيروزي و شكل‌گيري انقلاب نقش و تاثير داشتند. اين دسته‌بندي راست و چپ و غيره بعدها ابتدا توسط توده‌يي‌ها و بعد توسط ديگران مطرح شد!

يكي از نكاتي كه آقاي معاديخواه در مصاحبه اعلام كردند اين بود كه ظاهرا به واسطه آشنايي كه پيش از انقلاب با شما داشتند و در زندان با همديگر هم بند بوديد، انتقاداتي را به نحوه تشكيل و عضو‌گيري حزب داشتند كه شما به ايشان پيشنهاد داده بوديد تا انتقادات خود را با رهبران اصلي حزب همانند آقاي هاشمي و خامنه‌اي مطرح كنند. آيا شما هم از اين اتفاق خاطره‌يي داريد؟

اينكه بنده با جناب آقاي معاديخواه هم بند بودم درست است. ما در بند هفت زندان قصر با هم بوديم و ارتباط نزديكي هم با يكديگر داشتيم. حتي من مدتي در خدمت ايشان فقه خواندم و با يكديگر مانوس بوديم. اما اين خاطره‌يي كه شما از آقاي معاديخواه نقل كرديد حقيقتش اصلا به خاطر ندارم. در مورد عضو‌گيري هم بايد عرض كنم كه هر حزبي داراي ساختارهاي معين و مشخص است.

مثلا در ابتدا افرادي به عنوان هيات موسس مشغول به فعاليت مي‌شوند و بعد عضو‌گيري آغاز مي‌شود و اگر تعداد اعضا به عدد مشخصي رسيد طبق اساسنامه حزب، كنگره حزب برگزار مي‌شود و بعد هم انتخابات برگزار مي‌شود و شوراي مركزي حزب و اعضاي آن مشخص مي‌شوند. در حزب جمهوري اسلامي هم اين اتفاق رخ داد و به نظر من حزب جمهوري اسلامي داراي ساختار مناسب و قابل قبول يك حزب بود. در اصل حزب با حساب و كتاب تشكيل شد و اين طور نبود كه بدون فكر و زمينه قبلي تشكيل شده با شد.

در مورد نحوه عضو‌گيري و دعوت از اعضا با گرايش‌هاي مختلف فكري هم اگر توضيح بفرماييد ممنون مي‌شوم.

در همه احزاب اين طور نيست كه همه افراد همفكر باشند و به يك نوع خاص بينديشند. بلكه اختلاف‌نظر هم وجود دارد. اگر در حزب اشتباهاتي رخ داد اين بر مي‌گردد به سابقه تشكيلاتي ما كه در اين باره تجربه زيادي نداشتيم.

البته اعضاي هيات موسس حزب راهكارهاي لازم و مناسبي را انديشيده بودند تا در مواقع بروز مشكل بتوان آن مشكل را رفع و رجوع كرد. مثلا در حزب هيات داوري هم پيش‌بيني شده بود كه در مواقع لازم و ضروري نقش خود را ايفا كند. اين هم كه فرموديد گرايش‌هاي مختلف و اختلاف نظر، اينها بيشتر بروز و ظهورش در مسائل اقتصادي بود و از آنجا شروع شد. در اصل عده‌يي در شوراي مركزي معتقد به اقتصاد دولتي بودند و به‌شدت هم از آن دفاع مي‌كردند و عده‌يي ديگر هم مخالف اقتصاد دولتي و طرفدار اقتصاد مردمي بودند و اختلافات از همين جا شروع شد.

دسته‌بندي‌هاي داخل حزب هم بر همين اساس بود؟

دسته‌بندي‌ها از چه نظر؟!

اينكه برخي افراد را به جناح چپ و راست حزب منصوب مي‌كردند و در داخل اين دو دسته جاي مي‌دادند.

در اصل بله از همين جا سر منشا مي‌گرفت. چون عده‌يي كه طرفدار اقتصاد دولتي بودند تفكرات نزديك به چپ‌هاي آن زمان را داشتند به آنها چپ گفته مي‌شد و عده‌يي كه طرفدار اقتصاد مردمي بودند طيف راست ناميده مي‌شدند.

ما سال 90 خدمت خانم بهروزي رسيديم كه آن زمان هنوز در قيد حيات بودند ايشان اين دسته‌بندي راست و چپ در حزب را بر اساس تفكرات نزديك به دبيركل وقت حزب آيت‌الله خامنه‌اي مي‌دانستند و مي‌گفتند افرادي كه تفكرات و گرايش‌هاي نزديك به آيت‌الله خامنه‌اي را داشتند طيف راست مي‌ناميدند و افراد مقابل اين طيف را طيف چپ مي‌ناميدند. نظر شما چيست ؟

همان‌طوري كه عرض كردم اختلاف نظرات از مسائل اقتصادي آغاز شد و در دولت آقاي مهندس موسوي آغاز شد و به حزب و ساير تشكل‌ها سرايت كرد و بعد از رحلت حضرت امام (ره) به مسائل ديگر و حدود اختيارات ولي فقيه هم تسري پيدا كرد.

شما در يك مقطعي هم ظاهرا در حزب حضور نداشته‌ايد و بعد از بازگشت مجدد به حزب، عضو شوراي مركزي شديد؟

بله، همين‌طور است. من از اول تشكيل حزب در جريان تاسيس حزب بودم و فعاليت هم مي‌كردم. سپس در ابتداي تاسيس سپاه پاسداران به سپاه رفتم سپس وقتي شهيد رجايي نخست وزير بودند، از من خواستند به دولت بروم و در وزارت پست و تلگراف و تلفن، به آقاي دكتر قندي كه وزير پست و تلگراف بودند كمك كنم. بنده هم رفتم و تا زمان شهادت ايشان معاونت ايشان را در شركت مخابرات داشتم. به همين دليل از زمان رفتن من به سپاه ارتباط من با حزب قطع شد.

بعد از شهادت شهيد قندي در انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي و پس از تشكيل دولت شهيد باهنر به عنوان وزير پست و تلگراف و تلفن برگزيده شدم و سپس در دولت آيت‌الله مهدوي كني هم حضور داشتم و به همين شكل در دولت اول مهندس موسوي هم حضور داشتم.

سپس در سال 1362 با تشكيل كنگره اول حزب با دعوت دوستان به حزب بازگشتم و كانديداي شوراي مركزي شدم كه راي هم آوردم و به شوراي مركزي حزب رفتم. در كنگره دوم حزب نيز در همين سمت ابقا شدم و به كار خودم ادامه دادم.

اين تركيب دولت كه از دولت شهيد رجايي به دولت آيت‌الله مهدوي كني و سپس به دولت مهندس موسوي منتقل شد مشكلاتي را ايجاد نكرد؟ چون مهندس موسوي ظاهرا با چند وزير از جمله شما اختلاف نظراتي را داشتند.

بله، همين‌طور است. چندين وزير از جمله بنده كه از دولت شهيد باهنر به دو دولت ديگر منتقل شديم و در دولت مهندس موسوي حضور داشتيم و اختلافاتي نيز مابين ما چند وزير با آقاي مهندس موسوي به وجود آمده بود كه در سال 1362 تقريبا اين اختلافات به اوج خود رسيد.

چه وزرايي بوديد كه با مهندس موسوي اختلاف داشتيد؟

بنده بودم. آقايان ناطق نوري، پرورش، عسگراولادي، ولايتي و توكلي هم بودند كه با مهندس موسوي اختلاف نظر داشتيم.

بيشتر اختلاف هم بر سر مسائل اقتصادي بود. همان زمان هم به امام نامه‌يي نوشتيم و بيان كرديم كه عده‌يي تمايل دارند دولت را مردمي كنند و عده‌يي تمايل دارند مردم را دولتي كنند!چون مهندس موسوي و دوستان‌شان تمايل داشتند اقتصاد عمدتا دولتي باشد و سرنخ همه‌چيز در دست دولت باشد اما ما و برخي دوستان‌مان در دولت اين را قبول نداشتيم و معتقد به اين نوع اداره كشور نبوديم. در نهايت دو نفر از دوستان ما يعني آقايان توكلي و عسگر‌اولادي استعفا دادند اما بنده و مابقي دوستان به كار خود ادامه داديم تا سال 1364 كه در نهايت مهندس موسوي از ما در كابينه دوم خود استفاده نكردند و ما كنار گذاشته شديم.

آقاي مهندس به نظر شما چرا از حزب استقبال بسيار گسترده‌يي شد كه در تاريخ احزاب ايران بي‌نظير است؟

خوب دليل اين مشخص است. چون در اوايل انقلاب حزب تشكيل شد و شروع به عضوگيري كرد و اسم حزب نيز حزب جمهوري اسلامي بود، بسياري از مردم گمان كردند اين حزب در واقع حزب نظام است و هر كس كه به نظام علاقه دارد بايد به اين حزب بپيوندد و به همين دليل استقبال بسياري از حزب صورت گرفت!

خوب آيت‌الله شريعتمداري هم، همان زمان حزب جمهوري خلق مسلمان را در آذربايجان تاسيس كردند اما از حزب ايشان آنقدر استقبال نشد !

بله، درست است اما اعضا و مسوولان حزب شناخته شده و از نزديكان حضرت امام بودند و مردم آنها را كاملا مي‌شناختند در صورتي كه در مورد حزب جمهوري خلق مسلمان اين موضوع صدق نمي‌كرد.

آقاي نبوي به عنوان سوال آخر، چرا حزب جمهوري اسلامي از طرف مخالفينش متهم به انحصار‌طلبي مي‌شد ؟

اين موضوع دلايل مختلفي دارد. يكي از دلايل آن اين بود كه نظام تازه مستقر شده بود و تقريبا تنها حزب رسمي و قوي كشور همين حزب جمهوري اسلامي بود كه به‌خوبي و فعال هم ايفاي نقش مي‌كرد اما احزاب ديگر اين شرايط و ويژگي‌ها را نداشتند.

مثلا نهضت آزادي فعال بود اما پيش از انقلاب تشكيل شده بود و مردم آن ذهنيت و باور را نسبت به آنها نداشتند اما آن خوشبيني و نگاه مثبت در مورد حزب جمهوري اسلامي در افكار مردم وجود داشت. برخي‌ها هم غير‌منصفانه با حزب و اعضاي آن مخالفت مي‌كردند، به خصوص طرفداران بني‌صدر و سازمان مجاهدين خلق كه از هر كاري براي تخريب حزب فروگذار نمي‌كردند. گاهي حزب را به انحصار‌طلبي محكوم مي‌كردند و برخي اوقات به موضوعات ديگر.

پس نظر شما اين است كه حزب به دليل تاثيرگذاري مثبتي كه در راستاي انقلاب داشت مورد تهاجم و جنگ رواني مخالفينش قرار مي‌گرفت و حزب انحصار طلب نبود ؟

بله، همين‌طور است. حزب در واقع مي‌توانست به خوبي در راستاي اهداف انقلاب و امام قدم بردارد و بر افكار مردم تاثير مثبت بگذارد كه به هيچ عنوان اين مطلوب مخالفين انقلاب و حزب نبود.

البته برخي دوستان انقلاب هم فكر مي‌كنم به خاطر حسادت و با توجيه اينكه اصلا جمهوري اسلامي نياز به حزب ندارد با حزب مخالفت مي‌كردند.

كنگره‌هاي حزب جمهوري اسلامي در يك نگاه

فوریه 26, 2014

مقاله ام در مورد حزب جمهوری اسلامی که در روزنامه اعتماد مورخ 30 بهمن ماه 1392 منتشر شد.

12 ارديبهشت 62 خبري متفاوت، تيتر بسياري از نشريات محدود آن زمان كشور شد. اولين كنگره حزب جمهوري اسلامي ايران اواخر ارديبهشت ماه 62 برگزار مي‌شود!خبري كه شايد بسياري پيش از آن انتظار اين خبر را داشتند اما به ناگاه خبر آن در ارديبهشت ماه سال 62 منتشر شد و حزب جمهوري اسلامي را در مرحله‌يي جديد از فعاليت‌هاي خود قرار داد. شايد به همين دليل هم بود كه آيت‌الله خامنه‌اي دبير كل وقت حزب جمهوري اسلامي ( مقام معظم رهبري) در مصاحبه‌يي مطبوعاتي پيرامون كنگره اول حزب جمهوري اسلامي فرمودند: «تشكيل كنگره يك مقطع طبيعي در روند فعاليت يك حزب محسوب مي‌شود. كنگره به معناي ارتباط كادرهاي تصميم‌گيرنده با افراد و اعضاي حزب است. در حقيقت كنگره به معناي ريشه‌دار شدن و ريشه‌دار بودن حزب و نفوذ در اعماق جامعه است. حزب اگر به معناي واقعي يك حزب باشد يعني در اعماق جامعه، افرادي، علاقه‌منداني، اعضايي داشته باشد ناچار است كه نظر آنها را در مهم‌ترين مسائل حزب بداند و تصميم‌گيري را به آنها واگذار كند و اين مساله در كنگره عملي خواهد شد. بنابراين براي اينكه هدف از تشكيل كنگره را بيان كرده باشم بايد بگويم كه كنگره در حقيقت بخشي از حيات حزب و وسيله‌يي براي تداوم حزب محسوب مي‌شود. همان‌طوري كه قبلا گفتم كنگره براي حزب يك مقطع طبيعي است لكن اين كنگره به خاطر اينكه در فاصله زيادي با آغاز ولادت حزب تشكيل مي‌شود و به خاطر اينكه تاكنون چند بار مورد انتظار بوده و به دلايلي انجام نشده و به تاخير افتاده و همه برادران حزبي منتظر هستند كه كنگره تشكيل شود و اميدهايي به كنگره بسته‌اند فكر مي‌كنيم يك نفس جديدي به حزب خواهد داد. با شوراي مركزي كه منتخب اعضاي كنگره هستند، حزب مي‌تواند فعاليت بهتر و بيشتر و همه‌جانبه‌تري را در زمينه اهداف خودش شروع نمايد و ان‌شاءالله در زمينه‌هاي معنوي كه همان هدف‌هاي اصلي حزب به شمار مي‌رود پيشرفت‌هايي را به دست آوريم.»

كنگره اول حزب جمهوري اسلامي در شرايطي برگزار مي‌شد كه اختلافات در حزب جمهوري در حال اوج گرفتن بود و مخالفان حزب نيز از هيچ فرصتي براي تخريب حزب و رهبران آن فروگذار نمي‌كردند. شايد به همين دليل هاشمي‌رفسنجاني نيز در كنفرانس خبري خود پيرامون تشكيل كنگره اول حزب جمهوري اسلامي گفت: «حزب جمهوري اسلامي به خاطر نقشي كه دارد بي‌دشمن نبود و نيست. در آستانه اين كنگره، دشمن به هر عملي كه مي‌تواند به تضعيف كنگره يا حزب بينجامد حتي تحت‌الشعاع قرار دادن اخبار كنگره دست خواهد زد. آنهايي كه در روزهاي اول تولد حزب جمهوري اسلامي آنقدر هياهو و دفتر حزب را منفجر كردند و آن همه شهيد از ما گرفتند و آن همه اهانت به شهيد بهشتي روا داشتند و ما را مورد تعرض همه‌گونه اتهامات قرار دادند، اكنون ممكن است در شكل و شمايل و لباس و شيوه جديدي برخورد كنند. حزب جمهوري اسلامي كه در مدت كوتاهي ?? شهيد از شوراي مركزي و ??? شهيد از افراد موثر و هزار‌ها شهيد ديگر در جبهه‌ها داده، حزبي كه در زايل كردن ليبراليسم سهم عمده داشت، حزبي كه صد‌ها روحاني متعهد در كادر خود دارد، حزبي كه با اجازه امام به وجود آمده و مورد اعتماد امام است، حزبي كه در مجلس و دولت و جامعه و در روحانيت مقبول است و اعتبار دارد و حزبي كه با وجود همه فشار‌ها كوچك‌ترين ضعفي از خود نشان نداده است، اگر شكست بخورد، با كدام شرايط بهتر مي‌توان يك تشكل اسلامي درست كرد؟»

با تمام اما و اگرهايي كه پيرامون برگزاري كنگره اول حزب جمهوري اسلامي وجود داشت سرانجام در روز 20 ارديبهشت 1362 و تنها هشت روز پس از اعلام خبر رسمي برگزاري اين كنگره و در شب مبعث پيامبر مكرم اسلام(ص) اولين كنگره حزب جمهوري اسلامي در اردوگاه شهيد باهنر تهران آغاز به كار كرد. كنگره‌يي كه به گفته عبدالله جاسبي (قائم‌مقام دبير كل وقت حزب جمهوري اسلامي) براي برگزاري آن با بسياري از مسوولان كشور هماهنگي‌هاي وسيعي به عمل آمده بود و از آن جهت اردوگاه شهيد باهنر تهران در نظر گرفته شده بود كه هم از پدافند خوبي به دليل نزديكي به جماران برخوردار بود و هم از آن جهت كه بتواند پذيراي بسياري از اعضاي حزب و دبيران استاني آن باشد. به دليل آنكه جمعيت فراواني براي شركت در اين كنگره دعوت شده بودند و برگزاري مطلوب آن از اهميت بالايي برخوردار بود. اما آن‌گونه كه هاشمي رفسنجاني در خاطرات خود آورده است كنگره با بي نظمي‌ها و ناهماهنگي‌هاي وسيعي آغاز به كار كرد: «ساعت پنج بعدازظهر به كنگره رفتيم. جلسه با دو ساعت تاخير شروع شد. با توجه به مهمانان فراوان و حساسيت داخلي و خارجي، اين تاخير زننده است. تا لحظات آخر هنوز وضع سالن نامرتب و سيستم صوتي نادرست بود. آيت‌الله خامنه‌اي گزارش خوبي از عملكرد حزب دادند كه تا حدودي ضعف‌ها را جبران كرد و بي نظمي را به حساب قلت امكانات حزب گذاشتند. انتخابات هيات رييسه انجام شد. من به عنوان نايب رييس، جلسه را تا آخر اداره كردم.»

آيت‌الله خامنه‌اي در بخشي از سخنراني خود در افتتاحيه كنگره اول حزب جمهوري بيان داشتند: «هدف‌هاي حزب همان هدف‌هاي انقلاب است و حزب براي تداوم انقلاب به وجود آمده است. بنيانگذاران حزب، وجود تشكلي اسلامي، انقلابي، مردمي، ارزشگرا و پايبند به محور امامت و رهبري را بهترين وسيله براي تحقق تداوم انقلاب تا پايان خط دانستند و حزب را براي اين مقصود بنا نهادند.»از شركت كنندگان در كنگره اول حزب جمهوري اسلامي مي‌توان به مهندس ميرحسين موسوي، نخست‌وزير وقت، اعضاي شوراي مركزي حزب، منتخبين حزب جمهوري اسلامي سراسر كشور و اعضاي هيات اجرايي حزب جمهوري اسلامي، چهره‌هايي چون آيت‌الله موسوي‌اردبيلي رييس ديوانعالي كشور، حجت‌الاسلام سيداحمد خميني فرزند بنيانگذار جمهوري اسلامي، تيمسار ظهيرنژاد رييس ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران، سرهنگ صياد شيرازي فرمانده نيروي زميني، سرهنگ معين‌پور فرمانده نيروي هوايي، اعضاي شوراي عالي قضايي، اعضاي شوراي نگهبان، چند تن از وزرا، جمعي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، گروه زيادي از ائمه جمعه و جماعات كشورمان، استانداران، تعدادي از سفرا و كارداران كشورهاي خارجي در جمهوري اسلامي ايران، خانواده‌هاي شهدا و تني چند از مقامات لشكري و كشوري اشاره كرد. هاشمي رفسنجاني در خاطرات خود از بي‌رغبتي حضرت امام(ره) درباره برگزاري كنگره اول حزب مي‌گويد: «پيش‌ازظهر، همراه مسوولان كشور و كنگره حزب جمهوري اسلامي با امام ملاقات داشتيم. براي تبريك روز مبعث، آيت‌الله خامنه‌اي تبريك گفتند و امام صحبت‌هايي كه بيشتر مطالب عرفاني بود، ايراد فرمودند. انتظار داشتيم از كنگره حزب هم حرفي بزنند كه نزدند و لابد سوژه‌يي به دست مخالفان حزب مي‌دهد.»

همچنين هاشمي از برخي دست‌هاي پنهان درباره مخالفت با حزب جمهوري اسلامي اين‌گونه مي‌گويد: «احمد آقا (خميني) هم آمد و گفت كانال دوم تلويزيون سخنان گذشته امام را كه تعرض عليه حزب (جمهوري اسلامي) دارد، گذاشته است. لابد دستي در كار است، و – اين را از خود امام نقل كرد-به اخوي محمد (مدير عامل سازمان صدا و سيما) تذكر دادم كه رسيدگي كند!

دومين روز كنگره حزب جمهوري اسلامي بيشتر به بحث و بررسي و تصويب برخي مواد اساسنامه پيشنهادي و بحث و تبادل نظر درباره آيين‌نامه انتخابات شوراي مركزي و شوراي داوري حزب گذشت. با تصويب ‌آيين‌نامه‌ها، كميسيون‌هاي مختلف حزب تشكيل و اعضا بنا به علايق و سوابق خود در يكي از اين كميسيون‌ها به پيگيري فعاليت‌هاي حزبي خود پرداختند. بحث و تبادل‌نظر درباره مواضع حزب در حوزه‌هاي مختلف سياسي، عقيدتي، سياست خارجي، قضايي، اقتصادي، اجتماعي، نظامي و انتظامي در قالب هشت كميسيون و ?? كميته، انتخاب اعضاي شوراي مركزي و تعيين رئوس خط‌مشي حزب براي دو سال آينده (تا كنگره بعدي) از جمله مواردي بود كه در چهار روز كنگره حزب جمهوري اسلامي مورد بررسي و تصويب قرار گرفت. انتخابات شوراي مركزي حزب سرانجام در روز آخر كنگره در 24 ارديبهشت 62 برگزار شد و تركيب شوراي مركزي كنگره اول حزب جمهوري مشخص شد. كنگره دوم حزب جمهوري اسلامي در سال 1364 در مسجد مدرسه عالي شهيد مطهري بهارستان تهران برگزار شد اما برگزاري اين كنگره از يك سال قبل از آن درگير حواشي‌اي شده بود كه باعث شد آيت‌الله هاشمي رفسنجاني با وساطت آيت‌الله خامنه‌اي ( مقام معظم رهبري) حاضر به شركت در اين كنگره شود و به دليل همين اختلاف‌نظر‌ها در كنگره دوم تركيب شوراي مركزي حزب تغيير نكرد و همان تركيب شوراي مركزي به كار و فعاليت خود ادامه داد. اصل ماجراي اختلاف درباره كنگره دوم حزب نيز به آذر ماه سال 63 و زماني بر مي‌گردد كه اعضاي اصلي جناح چپ حزب از جمله آقايان: ميرحسين موسوي، جواد اژه‌يي، محمدرضا بهشتي، مسيح مهاجري و ابوالقاسم سرحدي‌زاده در نامه‌يي خطاب به دبير كل وقت حزب جمهوري اسلامي (آيت‌الله سيد علي خامنه‌اي) مواردي را مطرح مي‌كنند و در آخر نامه قيد كردند اگر موارد مطرح شده در آن نامه برطرف نشود آنها از شركت در كنگره دوم حزب خودداري خواهند كرد. اعضاي جناح چپ حزب در نامه مورخه 4 آذر 1362 به مواردي از جمله بي‌برنامگي در حزب و روشن نبودن برنامه‌ها و همچنين اهميت ندادن به مصوبات و برنامه‌هاي تاييد شده در حزب انتقاد مي‌كنند و همچنين به نفس تشكيل حزب جمهوري اسلامي در سال 57 اشاره و بيان مي‌كنند با گذشت بيش از پنج سال از تشكيل حزب جمهوري اسلامي در بسياري موارد حزب نتوانسته است به اهداف از پيش تعيين شده دست پيدا كند!در آخر نامه نيز با اشاره به در پيش بودن كنگره دوم حزب اين‌گونه آمده بود: «ضمن ابراز تاسف از جرياناتي كه هم‌اكنون حزب را به سمتي سوق مي‌دهد كه مسلما دچار انحرافي اصولي نسبت به اهداف و مواضع تعيين‌شده در آغاز حركت خويش شده است، به اطلاع جنابعالي مي‌رسانيم كه شركت در كنگره آينده حزب را به منزله صحه گذاشتن بر آنچه گذشته است مي‌دانيم و اين عمل نيز براي ما مقدور نخواهد بود.»

اينچنين بود كه برگزاري كنگره‌هاي اول و دوم حزب جمهوري اسلامي نيز نه‌تنها نتوانست از اختلاف در حزب جلوگيري كند بلكه خود به بهانه‌يي براي اختلافات بيشتر و بهانه‌گيري در حزب جمهوري تبديل شد.

منابع در روزنامه موجود است

مصاحبه منتشر نشده با مرحومه مریم بهروزی

فوریه 26, 2014

مصاحبه ام با مرحومه مریم بهروزی پیرامون حزب جمهوری اسلامی که در روزنامه اعتماد مورخ 30 بهمن ماه 1392 منتشر شد.

مريم بهروزي از سرشناس‌ترين زنان فعال در عرصه سياسي ايران تا سال 1390 بود. بهروزي كه در 66 سالگي به دليل بيماري سرطان فوت كرد در كارنامه سياسي‌اش نمايندگي مردم تهران در دوره اول مجلس شوراي اسلامي را ثبت كرده بود. وي فعاليت‌هاي سياسي‌اش را قبل از انقلاب آغاز كرده و پس از پيروزي انقلاب اسلامي نقش پررنگي در تشكيلات جامعه زينب (س) و حزب جمهوري اسلامي ايران (شاخه بانوان حزب) داشت. آنچه از وي نقل مي‌شد آن بود كه تاييد شرعي فعاليت سياسي در حوزه زنان را از امام خميني (ره) گرفته بود و جامعه زينب (س) تنها حزب فعال سياسي بود كه از سهم شرعي (امام) براي شروع فعاليت خود به خواسته امام (ره) استفاده مي‌كرد. مريم بهروزي اين مساله را اوج نگاه ويژه امام به توسعه نقش زنان در جامعه عنوان مي‌كرد. مريم بهروزي از معدود زنان سياسي بود كه اهل مصاحبه و بيان خاطرات خود در مورد قبل و بعد از انقلاب بود و به همين دليل در سال 1390 و چند ماه پيش از درگذشت وي با او پيرامون حزب جمهوري اسلامي به بحث نشستيم. پيش از اين بخشي از مصاحبه‌هاي مستند حزب جمهوري اسلامي كه سال آينده اكران خواهد شد را روزهاي چهارشنبه در روزنامه «اعتماد» منتشر كرده‌ايم. مصاحبه‌هايي با دكتر عبدالله جاسبي (قائم مقام دبيركل وقت حزب)، حميدرضا ترقي (از اعضاي حزب موتلفه و جناح راست حزب جمهوري)، دكتر فرشاد مومني (مسوول شاخه دانش‌آموزي حزب و از اعضاي جناح چپ حزب)، مرحوم عسگراولادي (دبيركل اسبق حزب موتلفه اسلامي و از اعضاي شاخص جناح راست حزب)، دكتر علي مطهري (پيرامون نظرات شهيد مطهري درباره حزب جمهوري اسلامي)، دكتر عليرضا بهشتي (پيرامون بازخواني نظرات شهيد بهشتي در مورد فعاليت‌هاي حزب جمهوري اسلامي)، حجت‌الاسلام والمسلمين عبدالمجيد معاديخواه (وزير اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامي و از اعضاي شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي) و دكتر محمد حسن غفوري فرد (از اعضاي شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي و وزير اسبق نيرو) . به دليل دومين سالگرد فوت مرحومه مريم بهروزي، بخشي از مصاحبه با ايشان پيرامون حزب جمهوري اسلامي از نظر شما مي‌گذرد.

خانم بهروزي شما از چه زماني با حزب جمهوري اسلامي آشنا شديد و به عضويت آن درآمديد؟

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بود كه من به دعوت مرحوم شهيد بهشتي به حزب جمهوري اسلامي دعوت شدم و در همان اوايل شروع رسمي فعاليت‌هاي حزب جمهوري اسلامي به عضويت آن درآمدم. پس از واقعه هفتم تير 1360 و شهادت مرحوم آيت‌الله بهشتي، شهيد باهنر دبيركل حزب شدند كه تنها چند هفته پس از اين انتخاب نيز ايشان در 8 شهريور 1360 به شهادت رسيدند. پس از شهيد باهنر حضرت آيت‌الله خامنه‌اي به عنوان دبيركل حزب انتخاب شدند و در همان ايام به مدت خيلي كمي امام (ره) دستور دادند كه فعاليت‌هاي حزب جمهوري اسلامي متوقف شود اين توقف بسيار كم و محدود بود. من در همان ايام نگران اين تعطيلي و توقف در فعاليت‌ها شدم.

چند ماه قبل هم به همين مناسبت مصاحبه‌يي با راديو گفت‌وگو داشتيد كه به همين موضوع نيز در آنجا اشاره كرديد و ظاهرا در همين مورد توقف فعاليت‌هاي حزب نيز با آيت‌الله خامنه‌اي صحبتي را داشتيد.

بله همين طور است.

خوب خانم بهروزي دليل امام (ره) و آيت‌الله خامنه‌اي ( مقام معظم رهبري) براي تعطيلي حزب چه بود؟

البته اين را بگويم كه توقف موقت فعاليت‌هاي حزب نظر حضرت امام (ره) بود و نه نظر آيت‌الله خامنه‌اي. من زماني كه فعاليت‌هاي حزب براي مدت اندكي متوقف شد نماينده دوره اول مجلس شوراي اسلامي بودم. همان زمان به يكي از آقايان مشهور در آن زمان عرض كردم كه ما چه كار بكنيم؟ايشان فرمودند شما خودتان يك تشكيلات منسجم تشكيل دهيد. براي من اين مساله عجيب بود به همين دليل سوال كردم كه اين كار را بايد افراد بزرگ‌تر انجام دهند ايشان فرمودند خود شما هم جزو افراد بزرگ هستيد!من اين مطلب را زماني كه با افراد ديگر مطرح كردم آنها نيز تعجب كردند. ما خدمت آيت‌الله خامنه‌اي رسيديم و ايشان هم فرمودند خوب است كه شما نيز تشكيلاتي براي خود داشته باشيد و اصلا ايرادي ندارد. من زماني كه از ايشان كسب تكليف كردم ايشان كاملا موافق بودند و ما را تشويق هم كردند. ما هم سعي كرديم كه ساختار و تشكيلاتي را فراهم كنيم كه به ديدگاه‌ها و نظرات آيت‌الله خامنه‌اي نزديك باشد. البته اين نكته را هم درهمين جا عرض كنم كه پيش از اين نيز زماني كه مرحوم شهيد بهشتي دبيركل حزب بودند زماني بنده و آقاي كمالي و باهنر را صدا كردند و فرمودند خوب است شماها تشكيلات اقماري هم داشته باشيد كه اگر زماني فعاليت‌هاي حزب با توقف يا مشكلي مواجه شد اين تشكلات بتواند به كار و اهداف خود ادامه دهد. به همين دليل آقاي كمالي براي كارگران مسوول شدند كه طيفي را سر و سامان دهند، آقاي باهنر براي طيف فرهنگيان و معلمان و بنده هم براي طيف خواهران مسوول شدم تشكيلاتي را در آن زمان سر و سامان دهم. البته مدت زيادي سپري نشد كه فاجعه 7 تير 1360 رخ داد و مرحوم شهيد بهشتي به شهادت رسيدند.

من در آن زمان سعي كردم خواهراني كه به نظرات و ديدگاه‌هاي آيت‌الله خامنه‌اي نزديك بودند را دور هم جمع بكنم و تشكيلاتي را سر و سامان بدهيم.

ظاهرا آن طور هم كه در مصاحبه‌هاي سابق شما خواندم طيف راست و چپ هم بعدا بر همين اساس نزديك بودن تفكرات به دبيركل وقت حزب مقام معظم رهبري شكل گرفته بود.

بله، همين طور است. در زمان دبيركلي مقام معظم رهبري افرادي كه به ديدگاه‌ها و نظرات ايشان نزديك بودند عنوان طيف راست گرفتند و كساني كه به نوعي در مقابل اين تفكرات بودند يا نظرات ديگري را داشتند طيف چپ ناميده شدند كه بيشتر اين افراد نزديك به مدير مسوول آن زمان روزنامه جمهوري اسلامي آقاي مهندس موسوي بودند كه به نوعي هم اكثرشان در دفتر روزنامه جمهوري اسلامي مشغول به فعاليت بودند.

حالا چرا طيف راست و چپ تعريف شدند و نام ديگري براي آنها انتخاب نشد؟

در آن زمان البته خيلي جناح چپ و راست مرسوم نبود و ناميده نمي‌شد و بعدترها اين اسم‌گذاري مطرح شد. در كشور ما هم در آن سال‌ها بيشتر براي نامگذاري طيف‌ها و خطوط سياسي اين واژه‌ها به كار برده مي‌شد و خيلي به‌طور صحيح و دقيق از واژه‌ها استفاده نمي‌شد!

شما قبل از اين به توقف كوتاه فعاليت‌هاي حزب اشاره كرديد. دليل اين توقف كوتاه به نظر شما چه بود؟

شايد به خاطر ترسي كه وجود داشت از فضاي ترورها كه نكند باز به كشور و مسوولان آسيب وارد كند يا شايد به‌خاطر اختلافاتي كه داشت كم‌كم شكل مي‌گرفت!

خانم بهروزي بحث اختلافي ميان طيف راست و چپ حزب ريشه در چه چيزي داشت؟برخي‌ها مي‌گويند اين اختلافات ريشه در مسائل اقتصادي داشت و برخي نقل كرده‌اند ريشه اين اختلافات بر سر مساله ملي شدن صنعت نفت و حقانيت آيت‌الله كاشاني يا دكتر مصدق بوه است!

جناح راست در واقع به نوعي نگاه معتقد بود كه آن نگاه مي‌گفت حكومت و نظامي كه اسلامي است بايد چه برداشت‌هايي از اسلام داشته باشد. آن برداشت‌ها بايد كاملا از دين استخراج شود و ما بايد بر همان اساس حركت كنيم اما طيف مقابل فقط قايل به برداشت‌هايي از دين بودند كه به مسائل نزديك‌تر ما مربوط مي‌شد. مثل فرهنگ و اخلاقيات و اين جور چيزها!و معتقد بودند چيزهايي كه خود ما مي‌توانيم به آنها دست پيدا كنيم و خيلي نياز به دخالت دين در آنها نيست را نبايد به دين مرتبط كنيم و بايد خودمان بر اساس نتيجه‌يي كه مي‌گيريم گام ‌برداريم و حركت كنيم.

پس اين طور كه شما مي‌فرماييد به جناح راست به نوعي ديانت سنتي معتقد بود و جناح چپ به نوعي ديانت و قرائت روشنفكري؟

بله، مي‌شود اين طور هم گفت.

برخي افرادي كه عضو حزب جمهوري اسلامي و از نزديك نيز با امام (ره) آشنا بودند نقل مي‌كنند كه ظاهرا امام (ره) خيلي با تشكيل حزب جمهوري موافق نبوده‌اند. نظر شما در اين باره چيست؟

اجازه دهيد من خاطره‌يي كه از آقاي هاشمي شنيده‌ام را در اين باره براي شما نقل بكنم. زماني كه بحث تشكيل حزب جمهوري اسلامي شد آقاي هاشمي به همراه مرحوم استاد مطهري و شهيد بهشتي و شهيد باهنر و آيت‌الله خامنه‌اي به خدمت حضرت امام (ره) مي‌رسند و شهيد بهشتي مي‌گويند ما مي‌خواهيم حزبي تشكيل دهيم. امام مي‌فرمايند كه جامعه روحانيت مبارز هست. شهيد بهشتي مي‌گويند كه جامعه روحانيت براي روحانيون است اما ما مي‌خواهيم حزبي وسيع با مشاركت مردم تشكيل دهيم. امام هم ظاهرا مي‌فرمايند اگر در مقابل جامعه روحانيت قرار نمي‌گيرد عيبي ندارد. از آنجا هم كه مرحوم شهيد بهشتي و آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني و آيت‌الله خامنه‌اي عضو جامعه روحانيت مبارز بودند پس موضوع حل مي‌شود و امام نيز ظاهرا ديگر ايرادي نمي‌گيرند.

اما خوب در سال 58 و بر سر مساله انتخابات رياست‌جمهوري كه ميان حزب جمهوري اسلامي و جامعه روحانيت مبارز اختلاف و شكاف ايجاد مي‌شود؟

بله، درست است. اما در آن اوايل اين طور نبود و دو طيف روحانيت يعني حزب و جامعه روحانيت با هم همراه بودند و حتي خيلي از افرادي كه براي خبرگان قانون اساسي پيشنهاد كرده بودند يكسان بودند. آن اختلافات بعدها به وجود آمد كه البته بعد از آنها هم تقريبا حل شد!

برگرديم به بحث شاخه بانوان حزب جمهوري اسلامي. شما پس از دبيركلي آيت‌ الله خامنه‌اي ( مقام معظم رهبري) شاخه بانوان حزب را تاسيس كرديد؟

خير اين طور نبود. قبل از آن هم در زمان مرحوم شهيد بهشتي بخش بانوان حزب وجود داشت و من هم عضو آن بودم اما خيلي فعال و مستقل نبود. اما بعد از دبيركلي آيت‌الله خامنه‌اي ما آن را فعال كرديم و حتي ايشان كمك كردند كه شاخه بانوان پا بگيرد و بتواند به نحو خوبي فعاليت كند.

ظاهرا دختران آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني هم در شاخه بانوان حزب عضويت داشتند و حتي برخي همسران سران كشور نيز عضو اين شاخه بودند؟

بله. مثلا من به خاطر دارم خانم فاطمه هاشمي دختر ارشد آيت‌الله هاشمي نيز در شاخه بانوان حزب بودند. فكر مي‌كنم خانم فائزه هاشمي نيز عضويت داشتند و فعاليت مي‌كردند.

اگر امكان دارد در مورد فعاليت‌هاي جامعه زينب(س) و اينكه چطور مي‌توانست هزينه‌هاي خود را هم تامين كند توضيح دهيد ممنون مي‌شوم. چون در مصاحبه‌يي به اين موضوع اشاره كرده‌ايد مي‌خواستم به صورت مبسوط‌تري به اين موضوع بپردازيم كه هزينه‌هاي فعاليت سياسي شما از كجا تامين مي‌شد؟

زماني كه فعاليت‌هاي ما آغاز شد ما بعد از مدتي به اين مشكل برخورد كرديم كه جا و مكان مشخصي براي فعاليت‌هاي خود نداشتيم و هزينه‌هايي هم داشتيم كه نمي‌توانستيم آنها را تامين كنيم. آن زمان براي خريد دفتر و فعاليت‌هايمان حدود چهار ميليون و 600 هزار تومان لازم داشتيم كه يك ميليون و 600 را مالك دفتر براي خمس ظاهرا بدهكار بود كه گفت در صورت اجازه امام، اين مبلغ را كسر خواهد كرد. ما از امام درخواست كرديم كه اين مبلغ را به دفتر هديه كنند و ايشان فرمودند كه كل اين مبلغ را از سهم امام اجازه مي‌دهم كه در حال حاضر نامه‌اش هم موجود است. امام در واقع هم براي خريد اين دفتر مبلغ آن را ارائه دادند و هم براي جامعه زينب دعا كردند و در واقع مايل بودند كه بانوان فعاليت گسترده و چشمگيري داشته باشند.

خوب به نظر شما اصلا چرا امام (ره) بايد براي فعاليت‌هاي يك گروه كه همه آن را بانوان تشكيل مي‌دهند همچنين اجازه و نامه‌يي را بدهند؟

امام (ره) مطلقا ديد منفي نسبت به فعاليت‌هاي سياسي بانوان نداشتند و تازه از آن نيز حمايت مي‌كردند. خوب به همين جهت هم بود كه از فعاليت‌هاي ما حمايت كردند و ما را تاييد نيز مي‌كردند.

به همين يك دليل مي‌فرماييد حضرت امام (ره) فعاليت‌هاي سياسي شما را تاييد مي‌كردند و از آن حمايت مي‌كردند يا موارد ديگري هم بود؟

نخير، موارد ديگري هم وجود داشت. مثلا يك بار ما به همراه آيت‌الله محمد يزدي سفري به چين داشتيم كه مربوط به كنفرانس كنترل جمعيت بود. پس از آنكه ما از سفر بازگشتيم آيت‌الله يزدي خدمت امام رسيدند تا گزارش سفر را عرض كنند. فرمودند ما در اين سفر 7 يا 8 پيشنهاد داديم كه 4 عدد از آنها پيشنهاد بهروزي بود و 3-4 پيشنهاد هم پيشنهاد آقايان بود و دو پيشنهاد بهروزي پذيرفته شد و آن پيشنهادات در چين هم تبديل به قانون شد!من آن زمان دو پيشنهاد ارائه كرده بودم كه مربوط به حقوق زنان مي‌شد و زماني كه حضرت امام (ره) اين پيشنهادات را شنيدند بسيار خوشحال هم شدند و فرمودند خدا شما را تاييد كند. اين مورد دومي هم بود كه حضرت امام (ره) فعاليت‌هاي ما را تاييد كردند.

شما پيش از انقلاب نيز با امام (ره) در ارتباط بوديد و ايشان با شما و فعاليت‌هاي شما آشنا بودند؟

بله،. ما فعاليت‌هاي سياسي از پيش از انقلاب داشتيم. بعد از انقلاب هم يك‌بار ما در مسجد قبا جلسه‌يي داشتيم كه برخي خانم‌ها در آنجا جمع شدند و گفتند ما در راه انقلاب نتوانستيم شهيدي تقديم كنيم يا كار خيلي برجسته‌يي انجام نداديم به همين خاطر تصميم گرفتيم طلا و جواهرات خود را جمع كنيم و تقديم محضر امام (ره) كنيم تا در راه انقلاب هزينه شود. ما اين موضوع را در آن زمان با مرحوم شهيد مفتح كه در قيد حيات بودند مطرح كرديم و ايشان هم موضوع را به امام(ره) منتقل كردند و امام هم بسيار خوشحال شدند و فرمودند زنان ايراني در انقلاب اسلامي نقش بسيار برجسته‌يي داشتند و كاري خديجه‌وار كردند و نخستين گروه زنان كه خدمت امام رسيدند زنان نازي‌آباد بودند. يك‌بار ديگر هم ما با زناني كه پيش از انقلاب هسته‌هاي مقاومت را تشكيل داده بودند از حسينيه ارشاد با حدود 30 اتوبوس به خدمت حضرت امام(ره) رسيديم و با ايشان آشنا و ديدار كرديم و ايشان هم با فعاليت‌هاي سياسي ما آشنا بودند.

خانم بهروزي در واقع جامعه زينب (س) از دل شاخه بانوان حزب بيرون آمد؟

بله، به نوعي همين طور است و ما بعد از شاخه بانوان حزب جمهوري اسلامي، جامعه زينب (س) را تاسيس كرديم.

نظر حزب يا امام (ره) در اين باره چه بود؟

در مورد جامعه زينب (س)؟

بله.

نظر ايشان مثبت بود. حتي من به خاطر دارم وجوهاتي كه استفاده مي‌كرديم را من يك‌بار از امام (ره) سوال كردم مي‌توانيم در جاي ديگر مثل جامعه زينب (س) هزينه كنيم؟ امام فرمودند شما اجازه داريد وجوهات را هرطور كه صلاح مي‌دانيد مصرف كنيد. اين افتخار ما است كه حضرت امام (ره) به تنها تشكيلاتي كه اجازه دادند از سهم امام استفاده كنند تشكيلات ما بود و ايشان واقعا نظر مثبتي نسبت به بانوان و فعاليت‌هاي آنها داشتند.

اختلاف در حزب فراگیر

فوریه 26, 2014

مقاله ام در مورد حزب جمهوری اسلامی که در روزنامه اعتماد مورخ 9 بهمن ماه 1392 منتشر شد.

پس از شهادت آيت‌الله بهشتي به عنوان اصلي‌ترين بنيانگذار حزب جمهوري اسلامي، اختلافات در حزب بيش از پيش بروز و ظهور پيدا كرد. آن گونه كه ياران نزديك بهشتي مي‌گويند اين شايد به خاطر مشرب و مرام او بود كه افراد با حداقل‌هاي مشترك مي‌توانستند با او كار كنند اما اين قابليتي نبود كه هر كسي داراي آن باشد و به همين دليل، پس از شهادت بهشتي روز به روز اختلافات به دليل سلايق مختلف در حزب بيشتر و بيشتر مي‌شد. آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در خاطرات خود پيرامون اختلافات و گروه‌بندي‌ها در داخل حزب چنين مي‌گويند: «اكنون در داخل حزب جمهوري اسلامي نيز دو جناح قدرتمند وجود دارد كه جناح اول خواهان حاكميت مطلق دولت بر تمامي فعاليت‌هاي كشور است و جناح دوم خواهان مشاركت طبقه‌يي خاص در تمام مسائل سياسي، اقتصادي و اجتماعي است و اين دو جناح در واقع نمايندگان دو حزب بدون تشكيلات مي‌باشند و امام(ره) همواره توصيه مي‌كند كه اختلاف نظرهاي دو جناح فقط در جنبه اقتصادي باشد…»1

با پيش رفتن فعاليت‌هاي حزب و به دست گرفتن تمامي اركان قدرت در نظام توسط حزب جمهوري اسلامي از جمله رياست‌جمهوري، نخست وزيري، مجلس شوراي اسلامي، شوراي عالي قضايي و… امام(ره) نيز با فعاليت‌هاي حزب بيش از پيش مخالفت مي‌كنند و فعاليت‌هاي ضعيف و بعضا داراي اشكالات عمده دفاتر شهرستان‌هاي حزب نيز مزيد بر علت مي‌شود كه امام(ره) بيش از پيش به رهبران حزب در مورد فعاليت‌هاي آن تذكر دهد. «تا ساعت هشت شب در دفترم كار كردم. احمد آقا (خميني) تلفني گفت، جمعي از نمايندگان در نامه‌يي به امام(ره) از اظهارات در جلسه سالگرد حزب جمهوري اسلامي عليه دولت و به نفع مخالفان دولت بوده است، اظهار نگراني و كسب تكليف كرده‌اند. از من خواست كه نوار سخنان را بخواهم و بشنوم. كم‌كم اين گونه كارها، نظر امام(ره) نسبت به حزب را دچار ترديد خواهد كرد.»2

حزبي كه زماني براي كادرسازي و يكدست كردن نيروهاي انقلاب و خط امام، براي خدمت به انقلاب تاسيس شده بود حالا به آنجا رسيده است كه هر ماه موضوعي جنجالي باعث به حاشيه رانده شدن فعاليت‌هاي آن و باعث مي‌شود امام(ره) نيز دايما در مورد آن به رهبران حزب تذكرات جدي بدهند. «اختلاف بين دو جريان راديكال و محافظه‌كار در درون حزب جمهوري اسلامي، شبيه اختلاف در دولت و مجلس ادامه داشت كه اين اختلاف به مديريت و محتوا و شيوه اداره روزنامه جمهوري اسلامي هم كشيده شده بود و وقت زيادي از ما مي‌گرفت. بالاخره پاي امام، هم در داخل كار حزب و هم روزنامه به ميان آمد. بحث بر سر ادامه كار يا انحلال يا پايين كشيدن فتيله حزب بود و سرانجام راه سوم با مشورت امام انتخاب شد. اين جريان ضربه كاري را به تفكر تحزب وارد كرد و پس از آن ديگر حزب نيرومندي در كشور شكل نگرفت.» 3 تركيب حزب جمهوري اسلامي به گونه‌يي بود كه تمامي اختلافات مهم و سرنوشت‌ساز در كشور به حزب جمهوري اسلامي سرايت مي‌كرد. از انتخاب آيت‌الله حسينعلي منتظري به قائم‌مقامي رهبري گرفته تا پرونده انفجار دفتر نخست‌وزيري و انتخاب نخست‌وزير و… همه به نوعي به حزب و اعضاي حزب مربوط مي‌شد و جناح‌هاي مختلف حزب درباره آن نظرات و اختلافات خاص خود را داشتند. شايد به همين دليل هم بود كه با گذشت زمان اختلافات در حزب جمهوري اسلامي به جاي كاسته شدن، اوج مي‌گرفت و بيش از پيش باعث انشقاق در حزبي كه زماني قرار بود فراگير و متحد باشد مي‌شد. اوج اين اختلاف نظر‌ها را شايد بتوان از نيمه سال 65 به بعد مشاهده كرد. اختلاف ديدگاه درباره جنگ، اختلاف درباره حدود اختيارات ولي فقيه، اختلاف درباره اقتصاد آزاد يا دولتي و… باعث شد تا حزب جمهوري اسلامي محفلي باشد كه بيش از هر زمان ديگري اختلافات ميان مسوولان كشور را دامن بزند. از اوايل سال 1366 زمزمه‌ها درباره توقف فعاليت‌هاي حزب شنيده مي‌شد و روند فعاليت‌هاي حزب جمهوري اسلامي نشان از آن داشت كه حزب جمهوري اسلامي به پايان فعاليت‌هاي خود نزديك مي‌شود و سر انجام در خرداد 1366 با انتشار نامه‌يي از طرف آيت‌الله خامنه‌اي مقام معظم رهبري و آيت‌الله هاشمي رفسنجاني خطاب به حضرت امام(ره) زمزمه‌ها در مورد توقف فعاليت‌هاي حزب جمهوري اسلامي به تحقق پيوست. در اوايل خرداد 1366 آيت‌الله سيد علي خامنه‌اي دبيركل وقت حزب و آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در نامه‌يي خطاب به امام خميني(ره) از ايشان در مورد فعاليت‌هاي حزب جمهوري اسلامي كسب تكليف كردند:

«بسم‌الله الرحمن الرحيم

محضر مبارك مرجع عاليقدر و رهبر كبير انقلاب

حضرت امام خميني- مدظله‌العالي

همان‏طور كه آن رهبر عزيز اطلاع دارند، تاسيس «حزب جمهوري اسلامي» از طرف هيات موسس با مشورت آن مقام معظم و در شرايطي انجام شد كه نياز به يك تشكل در برابر انبوه مسائل در آغاز انقلاب و لزوم انسجام و انتظام نيروهاي آگاه و مومن و گسترش آگاهي‌هاي انقلابي و تربيت كادرهاي فعال و كارآمد براي اداره كشور و خنثي كردن توطئه گروهك‌ها و عوامل دشمن خارجي و ضد انقلاب داخلي به‌شدت احساس مي‌‏شد. اين حزب در طول سال‌هاي گذشته در حد توان خود براي تثبيت نظام جمهوري اسلامي و انجام تكاليف بزرگي كه بر دوش خود حس مي‌كرد، از هيچ كوششي فروگذار نكرد؛ و در كوران توطئه‌هاي چپ و راست با فداكاري و تقديم شهدايي كه بعضي از آنان چهره‌هاي برجسته و فراموش نشدني انقلابند، از جمله شهداي هفتم تير، نقاب از روي نفاق برانداخت و مظلوميت و حقانيت خط امام را به نمايش گذارد. در طول جنگ تحميلي، حزب جمهوري اسلامي در سراسر كشور به وظيفه اسلامي خود براي بسيج مردم و شركت فعال در جبهه‌هاي نور عمل كرد، و جمعي از كادر‌ها و اعضاي آن در اين جهاد مقدس به افتخار شهادت نايل آمدند. تعبد افراد اين حزب به اسلام و اعتقاد راسخ آنان به ولايت فقيه، كه خود عامل مهمي در كينه‌توزي ضدانقلاب بود، ايجاب مي‌كرد كه در مراحل و مقاطع مختلف انقلاب، با كسب رهنمودهايي از آن مقام معظم، حركت حزب را تنظيم و سياست‌هاي آن را پي‌ريزي‏ نمايند. اكنون به فضل الهي نهادهاي جمهوري اسلامي تثبيت شده و سطح آگاهي و درك سياسي آحاد ملت انقلاب را از جهات عديده آسيب‌ناپذير ساخته و روشن‌بيني و توكل و قوت اراده آن رهبر عاليقدر و فداكاري و آمادگي مردم حزب‌الله توطئه‌هاي ضدانقلاب داخلي و استكبار جهاني را بي‏اثر و كم‌خطر نموده است. لذا احساس مي‌‏شود كه وجود حزب، ديگر آن منافع و فوايد آغاز كار را نداشته، و بالعكس، ممكن است تحزب در شرايط كنوني بهانه‏اي براي ايجاد اختلاف و دودستگي و موجب خدشه در وحدت و انسجام ملت گردد، و حتي نيرو‌ها را صرف مقابله با يكديگر و خنثي‌سازي يكديگر كند. لذا، همان‏طور كه قبلا نيز كراراً عرض شد، شوراي مركزي پس از بحث و بررسي مبسوط و مستوفا با اكثريت قاطع به اين نتيجه رسيد كه مصلحت كنوني انقلاب در آن است كه «حزب جمهوري اسلامي» تعطيل و فعاليت‌هاي آن به كلي متوقف گردد. مراتب براي استحضار و كسب رهنمود عالي معروض مي‌گردد.

والامر اليكم، و ادام‌الله بقائكم الشريف

سيدعلي خامنه‏اي- اكبر هاشمي رفسنجاني‏»4

امام خميني(ره) نيز 11 خرداد 1366 در پاسخي كوتاه به اين نامه چنين نوشتند:

«بسمه تعالي

جنابان حجج‌الاسلام آقاي خامنه‏اي و آقاي هاشمي- دام توفيقهما.

موافقت مي‌‏شود. لازم است تذكر دهم كه حضرات آقايان موسسين محترم حزب، مورد علاقه اينجانب مي‌‏باشند. اميدوارم همگي در اين موقع حساس با اتفاق و اتحاد در پيشبرد مقاصد عاليه اسلام و جمهوري اسلامي كوشا باشيد. ضمنا تذكر مي‌‏دهم كه اهانت به هر مسلماني چه عضو حزب باشد يا نه بر خلاف اسلام و تفرقه‌اندازي در اين موقع از بزرگ‌ترين گناهان است.

والسلام عليكما و رحمة‌الله.

11 خرداد 66

روح‌الله الموسوي الخميني»5

و سرانجام فعاليت‌هاي حزب جمهوري اسلامي در 12 خرداد 1366 به پايان رسيد و حزب جمهوري پس از 9 سال فعاليت مستمر و مداوم به كار خود پايان داد. هر چند حزب جمهوري اسلامي در خرداد 66 به فعاليت‌هاي خود پايان داد اما تا سال‌ها خطوط فكري حاكم بر حزب جمهوري اسلامي باقي ماند و اين نشان از آن داشت و دارد اگرچه حزبي به ظاهر ممكن است متوقف شود اما تفكر آن مي‌تواند همچنان در كشور بروز و ظهور داشته باشد.

منابع:

1- خاطرات سال 1365 آيتالله هاشمي رفسنجاني/ پي نوشت ص 234، نشر معارف انقلاب چاپ 1388

2- خاطرات آيتالله هاشمي رفسنجاني سال 1365، دوشنبه 18 اسفند 1365 صفحه 494، چاپ 1388 نشر معارف انقلاب

3- مقدمه خاطرات سال 1364 آيتالله هاشمي رفسنجاني صفحه 24 نشر معارف انقلاب چاپ 1387

4- روزنامه جمهوري اسلامي خرداد 1366

5- روزنامه جمهوري اسلامي 12 خرداد 1366.     

مصاحبه با دکتر محمد حسن غفوری فرد

فوریه 26, 2014

مصاحبه ام با دکتر محمد حسن غفوری فرد پیرامون حزب جمهوری اسلامی که در روزنامه اعتماد مورخ 9 بهمن ماه 1392 منتشر شد.

عکس

دكتر محمد حسن غفوري فرد از اعضاي سرشناس حزب جمهوري اسلامي بوده است كه سابقه آشنايي وي با موسسين حزب جمهوري اسلامي به پيش از انقلاب اسلامي باز مي‌گردد. وي همچنين از اعضاي شوراي مركزي حزب بوده است و به همين دليل آشنايي نزديكي با مسائل و موضوعات داخل حزب جمهوري اسلامي داشته است. غفوري‌فرد مدتي نيز به عنوان استاندار خراسان در دولت شهيد محمدعلي رجايي و همچنين وزير نيرو در كابينه شهيد باهنر حضور داشته و به همين مناسبت از نزديك با فضاي هيات دولت نيز آشنا بوده است. مصاحبه‌يي كه در ادامه از نظر شما مي‌گذرد از سري مصاحبه‌هاي مستند حزب جمهوري اسلامي است كه قصد بازخواني فعاليت‌هاي حزب جمهوري اسلامي از سال 1357 تا خرداد 1366 را دارد و بخش كوتاهي از مصاحبه‌هاي آن چهارشنبه هر هفته در روزنامه اعتماد منتشر مي‌شود. پيش از اين مصاحبه‌هاي دكتر عبدالله جاسبي (قائم مقام دبيركل حزب)، حميدرضا ترقي (از اعضاي حزب موتلفه و جناح راست حزب جمهوري)، دكتر فرشاد مومني (رييس شاخه دانش‌آموزي حزب و از اعضاي جناح چپ حزب)، مرحوم عسگراولادي (دبيركل اسبق حزب موتلفه اسلامي و از اعضاي شاخص جناح راست حزب)، دكتر علي مطهري (پيرامون نظرات شهيد مطهري درباره حزب جمهوري اسلامي)، دكتر عليرضا بهشتي (پيرامون بازخواني نظرات شهيد بهشتي در مورد فعاليت‌هاي حزب جمهوري اسلامي) و حجت‌الاسلام والمسلمين عبدالمجيد معاديخواه (وزير اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامي و از اعضاي شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي) از نظر شما گذشته است. مصاحبه با دكتر غفوري‌فرد در يكي از روزهاي زمستان امسال در دفتر كار ايشان در ستاد انقلاب فرهنگي انجام شده است و با وي به بازخواني پرونده حزب جمهوري اسلامي نشستيم.

مبتكر اصلي قانون اساسي نيز شهيد بهشتي بودند. شما هم حتما مي‌دانيد در مجلس خبرگان قانون اساسي در اصل مرحوم آيت‌الله منتظري رييس و نايب رييس شهيد بهشتي بودند اما به دليل تسلط و مدير بودن شهيد بهشتي، ايشان اداره جلسات را بر عهده داشتند

‌ آقاي دكتر اگر اجازه بفرماييد از بهمن ماه 1357 شروع كنيم و اينكه چطور شد شما با حزب جمهوري اسلامي آشنا شديد و پس از آن به عضويت حزب جمهوري اسلامي درآمديد؟

من اول بايد عرض كنم كه حزب جمهوري خيلي زودتر از بهمن 57 تشكيل شد!حداقل بنده از تابستان سال 57 در جريان تاسيس حزب قرار گرفتم و هيات موسس حزب نيز به نوعي معين و مشخص شده بود كه حضرات آقايان: بهشتي، باهنر، خامنه‌اي، هاشمي‌رفسنجاني و موسوي‌اردبيلي بودند. مدت‌ها پيش از انقلاب اسلامي برنامه‌ريزي شده بود براي تشكيل حزب فراگير و تقريبا اواسط تابستان 57 بود من با مرحوم شهيد بهشتي ملاقاتي را در منزل‌شان داشتم. ايشان عرض كردند من حداقل سه بار به محمدرضا (بهشتي) گفتم كه با شما تماس بگيرند اما اين اتفاق نيفتاد. مرحوم شهيد بهشتي پيش از انقلاب در بين نيروهاي خارج از كشور هم عده‌يي از افراد را براي كادرسازي بررسي كرده بودند كه من هم جزو همان افراد بودم كه مد نظر ايشان قرار گرفته بودم. چند روز بعد نيز شهيد باهنر با بنده تماس گرفتند و من به منزل‌شان در جماران رفتم. هنوز صداي ايشان در گوش من هست كه با همان صداي رساي خاص خودشان پشت تلفن گفتند «باهنر» هستم و بنده را به منزل‌شان دعوت كردند و اين ملاقات من با شهيد باهنر در مورد حزب جمهوري اسلامي بود. ايشان در آن جلسه بيان داشتند كه دوستان ما مي‌خواهند حزبي را تشكيل دهند و قرار است اين حزب متشكل از دانشجويان، دانشگاهيان، بازاريان، روحانيون و… باشد و در مورد حزب توضيحات ديگري را فرمودند. در واقع حزب جمهوري اسلامي پيش از انقلاب پايه‌گذاري شده بود ولي جلسه مشتركي وجود نداشت تا اواخر سال 57 كه انقلاب به پيروزي رسيد و تاسيس حزب جمهوري اسلامي نيز اعلام شد. در آن زمان مطرح شده بود كه حضرت امام از شهيد بهشتي چندين بار پرسيده بودند كه پس چرا اين حزب را اعلام نمي‌كنيد تا اينكه سرانجام در اواخر بهمن ماه 1357 تاسيس حزب جمهوري اسلامي رسما اعلام شد و عضوگيري آن نيز چند روز بعد شروع شد. در واقع در اساسنامه حزب آمده بود كه هرگاه اعضاي حزب به 300 نفر برسد نخستين كنگره حزب تشكيل مي‌شود اما به خاطر شرايط خاص قبل از انقلاب و بعد از انقلاب كه يك وقت نفوذي‌ها در حزب وارد نشوند اين امر به تاخير افتاد. همچنين استقبال خيره‌كننده از حزب جمهوري اسلامي كه بيش از 2 ميليون نفر در آن عضو شدند باعث شد تشكيل كنگره حزب با تاخير مواجه شود.

‌ به نظر شما دليل اين استقبال گسترده از حزب در چه بود؟

ببينيد حزب در واقع متكي به موسسان خوش‌نام آن بود و سرشناس بودن چند نفر موسس آن باعث شد استقبال خوبي از حزب به عمل‌ آيد. وگرنه در همان ايام يكي از افراد هم در آذربايجان، حزب جمهوري خلق مسلمان را تاسيس كرده بود كه خوب نتوانست مانند حزب جمهوري اسلامي فراگير باشد و مورد استقبال واقع شود. پس استقبال از حزب به دليل اسم آن نبود بلكه به خاطر شناخته شده بودن موسسان آن بود. مردم به موسسان حزب علاقه داشتند و در آن ايام هم مردم به كارهاي سياسي و انقلابي به‌شدت علاقه نشان مي‌دادند و همين عوامل باعث شد كه از حزب جمهوري اسلامي استقبال قابل توجهي به عمل آيد. مثلا من براي شما خاطره‌يي نقل بكنم كه شايد جالب توجه هم باشد. ما در همان تابستان سال 57 سميناري را در دانشگاه امير كبير برگزار كرديم با نام نخستين سمينار علمي بررسي حادثه عاشورا. در آن روزها به خاطر شرايط كشور، حكومت نظامي هم بود. 5 نفر از روحانيوني كه ما در آن سمينار دعوت كرديم چهار نفرشان به شهادت رسيدند و فقط يكي از آن افراد زنده است. آقايان مطهري، مفتح، بهشتي و باهنر كه به شهادت رسيدند و آقاي هاشمي‌رفسنجاني كه الحمدلله در قيد حيات هستند. از آن سمينار استقبال بسيار خوبي شد و اين نشان مي‌داد كه روحانيون انقلابي در ميان مردم بسيار طرفدار دارند و از جايگاه خوبي برخوردار هستند.

‌ ما چند ماه پس از پيروزي انقلاب و اعلام تشكيل حزب جمهوري اسلامي شاهد برگزاري انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسي هستيم و اينكه از هفتاد و چند نفر عضو مجلس خبرگان قانون اساسي بيش از 60 نفر عضو حزب جمهوري اسلامي هستند و همين باعث شد كه مخالفين قانون اساسي بعدها مدعي شوند اساسا خيلي از قوانين موجود در قانون اساسي همانند اصل ولايت فقيه كار حزب جمهوري اسلامي بوده است و حزب در واقع ميدان‌دار قانون اساسي بوده است. آيا اين صحت دارد؟

اول اجازه دهيد من كمي درباره مجلس خبرگان قانون اساسي توضيح دهم. ما قبل از انتخابات خبرگان قصد داشتيم كه شهيد بهشتي به مجلس خبرگان نروند و در حزب باشند و اكثر فعاليت‌هاي ايشان در حزب انجام شود اما بعدترها به خاطر فضاي موجود و اتفاقاتي كه رخ داد ملاحظه كرديم اگر ايشان در خبرگان قانون اساسي نباشد نتيجه بسيار منفي به دست خواهد آمد به همين دليل شهيد بهشتي كانديداي انتخابات خبرگان شدند و راي بالايي را هم كسب كردند. در همان ايام برخي‌ها مي‌گفتند تدوين قانون اساسي در اين شرايط اساسا مهيا نيست و اگر هم بخواهد اين كار انجام شود حداقل چند سال طول خواهد كشيد اما ما ملاحظه كرديم كه تنها چند ماه پس از پيروزي انقلاب مجلس خبرگان قانون اساسي تشكيل و چند ماه بعد از آن هم قانون اساسي نوشته شد و به راي مردم گذارده شد و خدا را شكر توانست راي خوبي را هم كسب كند. برخي‌ها در همان ايام مي‌گفتند بايد مجلس موسسان تشكيل شود و از اين حرف‌ها مطرح بود اما خدا را شكر كار به خوبي به سرانجام رسيد كه حتي آن موقع مردم شعار مي‌دادند: «بهشتي، بهشتي، خوب قانوني نوشتي!» كه اين نشان از رضايت مردم از تدوين قانون اساسي داشت. در واقع مبتكر اصلي قانون اساسي نيز شهيد بهشتي بودند. شما هم حتما مي‌دانيد در مجلس خبرگان قانون اساسي در اصل مرحوم آيت‌الله منتظري رييس و نايب رييس شهيد بهشتي بودند اما به دليل تسلط و مدير بودن شهيد بهشتي، ايشان اداره جلسات را بر عهده داشتند. اين هم كه گفته مي‌شد حزب جمهوري اسلامي ميدان‌دار اصلي خبرگان قانون اساسي است خب طبيعي بود چون اكثريت مطلق اعضاي مجلس خبرگان قانون اساسي را اعضاي حزب تشكيل مي‌دادند يا افرادي كه مورد حمايت حزب بودند، همانند آيت‌الله جوادي آملي يا آيت‌الله طاهري اصفهاني و آيت‌الله سبحاني وآيت‌الله مكارم شيرازي و… كه از اعضاي رسمي حزب نبودند اما حزب در انتخابات از آنها حمايت كرد و توانستند راي خوبي را هم كسب كنند. پس طبيعي بود كه حزب جمهوري اسلامي در تدوين قانون اساسي نقش بسيار پر رنگي داشت.

‌ در مورد نخستين انتخابات رياست‌جمهوري نيز اگر توضيحاتي را بفرماييد سپاسگزار مي‌شوم چون اين انتخابات در اصل صحنه رويارويي حزب و بني‌صدر بود و همچنين شكافي هم ميان روحانيت مبارز تهران و حزب جمهوري اسلامي روي داد.

بله همين طور است. يكي از كارهاي قابل توجهي كه بني‌صدر پيش از انتخابات رياست‌جمهوري كرده بود اين بود كه تا حد امكان سمت اجرايي نگرفته بود و بيشتر به ميان مردم در شهرها مي‌رفت و سخنراني‌هايي انجام مي‌داد تا بتواند نظر مردم را به سوي خود جلب كند. همچنين بني‌صدر كار اقتصادي هم نمي‌كرد و همين‌ها باعث شده بود كه در نظر مردم مطلوب واقع شود كه همان زمان هم طرفداران بني‌صدر شعاري را مطرح مي‌كردند كه بني‌صدر، صددر‌صد! (يعني مثلا صددر‌صد شايسته رياست‌جمهوري است!) به همين دليل بود كه بني‌صدر سعي كرده بود از خود چهره‌يي مطلوب در نزد مردم درست كند. كانديداي حزب هم در آن زمان آقاي جلال الدين فارسي بودند كه پس از رد صلاحيت ايشان، مرحوم آقاي دكتر حبيبي به عنوان كانديدا در نظر گرفته شدند. من در آن زمان استاندار خراسان بودم كه تنها سفر تبليغاتي هم كه آقاي فارسي رفت به همان استان خراسان در آن زمان بود. متاسفانه در ميان روحانيت مبارز تهران و حزب، همان‌طوري كه اشاره كرديد اختلافي رخ داد و حزب از دكتر حبيبي و روحانيت مبارز از بني‌صدر حمايت كرد. خوب بني‌صدر هم مشخص بود راي خوبي دارد. ما در حزب تلاش داشتيم حتي المقدور انتخابات به دور دوم كشيده شود و ما لااقل وقت داشته باشيم براي كانديداي خودمان تبليغات كنيم و در دور دوم بتوانيم نتيجه انتخابات را تغيير دهيم. اما خوب متاسفانه كانديداي ما نفر دوم هم نشد. بني‌صدر بيش از 10 ميليون راي كسب كرد و نفر اول شد. نفر دوم آقاي مدني شد با حدود دو ميليون راي و آقاي دكتر حبيبي نفر سوم شدند با زير يك ميليون راي. در آن زمان امام به حزب پيغام دادند كه شما براي انتخابات مجلس برنامه‌ريزي كنيد. بني‌صدر هم بعد از رياست‌جمهوري بسيار تلاش داشت تا بتواند انتخابات مجلس را به نفع خود تمام كند و مجلس را هم به دست بگيرد. در همان ايام هم دائما صحبت مي‌كرد كه اگر مجلس با من همسو نباشد من به مردم خواهم گفت و افشاگري خواهم كرد و از اين حرف‌ها! خدا را شكر انتخابات مجلس با برنامه‌ريزي خوب رهبران واعضاي حزب جمهوري اسلامي به نفع حزب تمام شد و بني‌صدر هم نتوانست كاري از پيش ببرد و مجلس ديگر در خط بني‌صدر نبود و حتي در خرداد 60 كه طرح عدم كفايت سياسي بني‌صدر مطرح شد، بني‌صدر فقط يك راي موافق كسب كرد و حتي به مجلس هم نيامد تا از خود دفاع كند!به نظر بنده هم بزرگ‌ترين خدمت حزب جمهوري اسلامي، همان مجلس شوراي اسلامي اول بود.

‌ چرا از سال 59 اختلافات ميان حزب و بني‌صدر آنقدر اوج گرفت كه به 14 اسفند 59 رسيد و كاملا حزب جمهوري اسلامي و بني‌صدر در مقابل همديگر قرار گرفتند؟

اختلافات ما با بني‌صدر خيلي قبل از انتخابات بود. قبل از سال 58 بني‌صدر مي‌گفت مي‌خواهد رييس‌جمهور شود و كاملا براي رياست‌جمهوري برنامه‌ريزي كرده بود. ما هم در حزب جمهوري اسلامي برنامه‌ريزي كرده بوديم كه شهيد بهشتي به عنوان رياست‌جمهوري مطرح و سپس انتخاب شوند چون ايشان را براي رياست‌جمهوري بسيار خوب و مناسب مي‌دانستيم و به نظر من اگر مرحوم شهيد بهشتي رييس‌جمهور مي‌شدند بسياري از مشكلات ما حل مي‌شد و مسائل جور ديگري رخ مي‌داد. مثلا مساله جنگ به نوع ديگري حل مي‌شد يا موضوع گروگان‌ها و… اما خوب نشد كه مرحوم شهيد بهشتي رييس‌جمهور شوند و امام روحانيت را از دخالت در كارهاي اجرايي و رياست‌جمهوري نهي كردند. اختلافات ما با بني‌صدر هم ريشه‌يي و مبنايي بود. مثلا من زماني كه در امريكا بودم و با انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان امريكا و كانادا ارتباط داشتم به همين واسطه با انجمن دانشجويان اروپا نيز آشنايي داشتم و از همان زمان من، بني‌صدر را مي‌شناختم و با تفكرات و نظراتش آشنا بودم و مي‌دانستم نظراتش دقيقا چه چيزي است. ما از همان زمان‌ها با يكديگر اختلاف داشتيم. خود من هم شخصا بسيار تلاش كردم بني‌صدر رييس‌جمهور نشود و با او در دوران رياست‌جمهوري‌اش هم بسيار اختلاف‌نظر داشتم. براي همين هم بود كه بني‌صدر در روزنامه‌اش يك‌بار نوشت كه اگر جنگ تمام بشود من به خراسان مي‌روم و تكليف استاندار (من) را مشخص مي‌كنم! پس اينها نشان مي‌داد كه ما با بني‌صدر بسيار اختلاف‌نظر و مشكل داشتيم. من خاطره‌يي براي شما نقل بكنم. بني‌صدر در زمان رياست‌جمهوري‌اش يك‌بار مي‌خواست به استان خراسان سفر كند و درآن زمان هم آقاي مهدوي كني وزير كشور بودند. من به آقاي مهدوي كني گفتم اگر بني‌صدر به خراسان بيايد من براي استقبال از او به فرودگاه نمي‌روم. ايشان گفتند اين شايسته و درست نيست كه استاندار به استقبال رييس‌جمهور نرود. من هم گفتم ايرادي ندارد و من استعفا مي‌دهم تا استاندار نباشم. استعفاي خودم را نوشتم و تحويل آقاي مهدوي كني دادم و ايشان هم در پايين نامه من نوشتند مستدعي است شما به كار خود ادامه دهيد!بني‌صدر در همان سفر وقتي جمعيت فراواني به استقبال وي آمده بودند با غرور خاص خودش اين استقبال را نشانه محبوبيت خودش مي‌دانست و مدعي بود مردم كاملا طرفدار وي هستند. حتي من به وي گفتم اينها به خاطر حمايت امام از شما به استقبال آمده‌اند ولي او اين را قبول نداشت و خودش را كاملا مورد تاييد مردم مي‌دانست و دايم من من مي‌كرد!امام هم يك‌بار به همين خاطر فرمودند اين من من شيطان است. آخر سر هم‌زماني كه امام حكم بركناري بني‌صدر از فرماندهي كل قوا را امضا كردند بني‌صدر رفت و مخفي شد و ديگر از آن جايگاهش خبري نبود و چند ماه بعد هم كه از ايران فرار كرد و رفت. آن زمان كه اختلافات با بني‌صدر به اوج خودش رسيده بود بني‌صدر دايما تلاش مي‌كرد شهيد بهشتي و اعضاي حزب را تخريب كند اما شهيد بهشتي مي‌گفتند هرچه امام بگويند من عمل مي‌كنم و ايشان يك شعار معروف هم داشتند كه مي‌گفتند شعار من: سكوت است، سكوت است، سكوت!

‌ در مورد اختلافات داخل حزب هم اگر شما اشاره‌يي بكنيد ممنون مي‌شوم. از همان سال 59 آرام آرام اختلافات در حزب جدي شده بود و ما شاهد خط‌كشي‌هايي در حزب هستيم كه كم‌كم پررنگ و جدي هم شده بود.

يك‌بار من با مرحوم شهيد باهنر در حال منزل رفتن بوديم. شهيد باهنر يك ماشين آريا داشتند كه دايم هم خراب مي‌شد. من هم يك ماشين پيكان داشتم كه ايشان را به منزل‌شان در جماران مي‌بردم و منزل ما هم در قلهك بود و خيلي فاصله‌يي نبود. يك‌بار بر سر همين موضوع كه اختلاف اعضاي شوراي مركزي بود، بحث شد و ايشان نظر مرا پرسيدند من براي ايشان يك مثال ورزشي زدم. گفتم ببينيد هركدام از اعضاي شوراي مركزي به عنوان تك نفر، خودشان يك ستاره هستند كه خوب مي‌درخشند و اگر هركدام از اينها در يك تيم باشد آن تيم خيلي قوي و پرتوان مي‌شود اما اين افراد با همديگر نمي‌توانند كار كنند و يكديگر را خنثي مي‌كنند. مثلا ما در شوراي مركزي مرحوم شهيد عراقي را داشتيم خب اما در همان شوراي مركزي افرادي بودند كه روحيه كار اداري و دفتري را داشتند و اين روحيه‌ها كاملا متفاوت با يكديگر بود. مثلا خود من گهگاه مقالاتي را مي‌نوشتم و براي انتشار مي‌دادم به روزنامه جمهوري اسلامي تا منتشر شود. آقاي مهندس موسوي در آن زمان سردبير روزنامه بودند و اين مقالاتي كه من مي‌نوشتم را منتشر نمي‌كردند. يك‌بار من سوال كردم كه چرا اينها را منتشر نمي‌كنيد؟ ايشان گفتند چون اين مقالات ما را با مجاهدين خلق رودررو مي‌كند و فعلا صلاح نيست ما با مجاهدين خلق رودررو شويم. من گفتم ما خيلي وقت است كه با مجاهدين خلق رو‌دررو شديم و آنها درمقابل نظام قرار گرفته‌اند.

چون در آن زمان مثلا اينها رفته بودند در وزارت بازرگاني و بخشي از آن را اشغال كرده بودند و دانشگاه‌ها را به تصرف خود در آورده بودند و مثلا مني كه استاد دانشگاه تهران بودم براي ورود به دانشگاه بايد از اينها اجازه مي‌گرفتم. يا مثلا چريك‌هاي فدايي خلق كه دفترشان در بلوار كشاورز بود در مقابل دفترشان تانك گذاشته بودند و حاضر نبودند تانك را تحويل بدهند! من به آقاي موسوي گفتم اينها درمقابل ما و نظام قرار گرفته‌اند و شما مي‌فرماييد صلاح نيست ما با آنها رودررو شويم؟خوب اين اختلافات در حزب وجود داشت. مثلا من به خاطر دارم خط سياسي آقاي آيت و دوستان‌شان همانند آقايان كاشاني در تقابل كامل با خط آقاي مهندس موسوي و دوستان ايشان بود و اين خط‌كشي‌ها ديگر كاملا پررنگ شده بود. حتي آقاي موسوي‌اردبيلي هم به خاطر اختلاف نظراتي همان اوايل از حزب جمهوري اسلامي جدا شدند. من همان ايام از شهيد بهشتي سوال كردم كه رابطه ما با آقاي موسوي‌اردبيلي در چه وضعي است؟ايشان فرمودند كه ما در حال انجماد هستيم!به آقاي موسوي‌اردبيلي گفتم آقاي بهشتي مي‌گويند ما در حال انجماد هستيم ايشان با خنده فرمودند ان‌شاءالله آب شويد!پس اين اختلافات بسيار جدي بود همه به امام اعتقاد داشتند و رهبري امام را پذيرفته بودند اما اختلافات مبنايي هم در ميان‌شان بود و در همان اوايل در حزب سه دسته به وجود آمده بود و مشخص بود اين گروه‌ها نمي‌توانند مشترك شوند و به صورت مشترك كار كنند. اما خوب تا موقعي كه شهيد بهشتي زنده بودند، مي‌توانستند اينها را كنترل كنند، اما بعد از شهادت شهيد بهشتي اختلافات جدي‌تر هم شد.

‌ آقاي دكتر به سال 60 برسيم و بحث اختلافات گروه‌ها با حزب جمهوري اسلامي كه حالا خيلي هم جدي و حاد شده بود. ريشه اين اختلافات با حزب جمهوري اسلامي در چه چيز بود و چرا سرانجام واقعه 7 تير 1360 رخ داد؟

مخالفت با حزب جمهوري اسلامي به دليل محبوبيت حزب بود. دولت موقت در ابتداي انقلاب مي‌گفت اينها (حزب جمهوري اسلامي) انحصار‌طلب هستند در صورتي كه حزب جمهوري اسلامي با آن همه عضو حتي يك استاندار هم در دولت موقت نداشت اما دولت موقت و نهضت آزادي تنها با 300 نفر عضو خيلي از سمت‌ها را در اختيار داشتند. محبوبيت شهيد بهشتي نيز در عده‌يي ايجاد حساسيت و حسادت مي‌كرد. عده‌يي هم مثل مجاهدين خلق از همان ابتداي انقلاب قصد رويارويي با نظام را داشتند اما صبر كرده بودند تا زمان مناسب فرا برسد و به همين دليل هم حزب جمهوري اسلامي را سد مقابل خود مي‌ديدند و سعي داشتند به هر نحو كه شده است حزب را از مقابل خود بردارند.

‌ آيا درگيري‌هايي هم از قبل ميان حزب و مجاهدين خلق وجود داشت؟

اينكه كاملا روشن بود مجاهدين برنامه دارند و قصد دارند حزب را هم از سر راه خود بردارند و با خيلي‌ها در كشور هماهنگ هستند. من به خاطر دارم در ختم مرحوم آقاي طالقاني كه در همين دانشگاه تهران برگزار شد مسعود رجوي با عده‌يي از اعوان و انصارش آمد و به صدر مجلس رفت و با عده‌يي از وزرا در گوشي شروع كرد به صحبت كردن. من همان زمان گفتم اينها آنقدر مراعات نمي‌كنند كه در مجلسي با اين همه شركت‌كننده نروند با وزرا در گوشي صحبت كنند و اين نشان مي‌دهد اينها برنامه‌هايي را تدارك ديده‌اند. خوب بعدترها هم ديديم كه همين طور شد و مجاهدين خلق برنامه‌هاي مفصلي براي رويارويي با نظام چيده بودند. حزب هم كه محكم در مقابل اينها ايستاده بود مزاحم آنها بود و هدف‌شان اين بود كه حزب جمهوري اسلامي را از مقابل خود بردارند تا مشكلات‌شان حل شود و بهتر بتوانند به راه خود ادامه دهند و به همين خاطر شروع كردند به تخريب حزب جمهوري اسلامي. حتي منافقين خيلي پيش از اينها در اوايل سال 58 هم شروع كرده بودند به تهديد نظام و گفته بودند اگر نظام خواسته‌هاي ما را برآورده نكند ما با نظام مقابله خواهيم كرد و با نظام درگير مي‌شويم. من حتي در شوراي مركزي حزب، همان زمان گفتم اين چريك‌هاي فدايي خلق اقلا صورت قضيه را نگه مي‌دارند و مي‌گويند ما با نظام درگير نمي‌شويم اما مجاهدين علنا نظام را تهديد مي‌كنند و مي‌گويند ما با نظام درگير خواهيم شد. يك چنين وضعي در اوايل انقلاب ميان حزب جمهوري اسلامي و گروه‌هاي مخالف نظام و امام(ره) وجود داشت و ريشه تمامي اينها به اين بر مي‌گشت كه حزب جمهوري اسلامي به پاي نظام ايستاده بود اما مخالفين قصد تخريب و سرنگوني نظام را داشتند. حتي مثلا رجوي كانديداي رياست‌جمهوري شده بود تا بتواند رييس‌جمهور شود اما رد صلاحيت شد يا مثلا موسي خياباني كانديداي خبرگان قانون اساسي و مجلس شده بود اما راي نياورد. اما آرام آرام پس از 7 تير 1360 حقايق آشكار و مشخص شد كه حق با چه كسي بوده است و چه كسي در مقام باطل قرار داشته است.

مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین عبدالمجید معادیخواه

فوریه 26, 2014

مصاحبه ام با حجت الاسلام و المسلمین معادیخواه پیرامون حزب جمهوری اسلامی که در روزنامه اعتماد مورخ 2 بهمن ماه 1392 منتشر شد.

                                              عکس 

حجت‌الاسلام والمسلمين عبدالمجيد معاديخواه براي بسياري از افرادي كه پيش و پس از انقلاب اسلامي در جريانات انقلاب بودند چهره‌يي شناخته شده است. مردي كه پيش از انقلاب طعم زندان‌هاي شاه را چشيده بود و پس از انقلاب به عنوان يك عنصر انقلابي در جامعه بيش از پيش شناخته شد. نماينده مجلس شوراي اسلامي در دوره اول و وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي در دولت محمدجواد باهنر و ميرحسين موسوي، از سوابق معاديخواه در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي در مجلس و دولت است. مصاحبه‌يي كه در ادامه از نظر شما مي‌گذرد از سري مصاحبه‌هاي مستند «داستان ناتمام يك حزب» است كه چهارشنبه هر هفته در روزنامه اعتماد منتشر مي‌شود و قصد بازخواني پرونده حزب جمهوري اسلامي از مقطع سال 1357 تا خرداد 1366 را دارد. تا به حال مصاحبه‌هاي دكتر عبدالله جاسبي (قائم‌مقام دبيركل حزب)، حميدرضا ترقي (از اعضاي جناح راست حزب و عضو حزب موتلفه اسلامي)، دكتر فرشاد مومني (از اعضاي جناح چپ و مسوول شاخه دانش‌آموزي حزب)، مرحوم عسگراولادي (از اعضاي جناح راست حزب و عضو شوراي مركزي و دبيركل اسبق حزب موتلفه اسلامي)، دكتر علي مطهري (پيرامون نظرات شهيد مطهري درباره حزب جمهوري اسلامي) و دكتر عليرضا بهشتي از نظر شما گذشته است. در ادامه مصاحبه حجت‌الاسلام معاديخواه از نظر شما مي‌گذرد كه ماحصل دو جلسه مصاحبه (بيش از 3 ساعت) با ايشان در دفتر كارشان در خيابان پاسداران تهران است. مصاحبه‌يي كه در يكي از روزهاي پاييز امسال ضبط شده است و پاي صحبت‌ها و خاطرات ايشان درباره حزب جمهوري اسلامي و چگونگي تاسيس و فعاليت‌هاي آن نشستيم.

آقاي آيت در واقع نه جريان بازار را قبول داشت و نه بسياري از روحانيون را و به‌شدت هم مخالف مصدق شده بود و خوب همين بحث در حزب ايجاد مشكل مي‌كرد چون حزب از طيف‌ها و گروه‌هاي متفاوتي با عقبه فكري مختلف تشكيل شده بود و اگر مي‌خواستند با يكديگر فعاليت كنند بايد با هم كنار هم مي‌آمدند اما اين اتفاق رخ نداد. در مورد روحانيون حزب هم همين طور بود. مثلا اين طور نبود كه همه روحانيت، روحانيون حزب را تاييد كنند و موافق آنها باشند


آقاي معاديخواه اگر اجازه بفرماييد از بحث تاسيس حزب جمهوري اسلامي از 29 بهمن 1357 آغاز كنيم و اينكه چطور شد شما هم در جريان تاسيس حزب قرار گرفتيد و به عضويت حزب جمهوري اسلامي در آمديد؟

خيلي قبل از اين تاريخ كه شما فرموديد ضرورت تشكيل يك گروه و حزب مهم و منسجم زبانزد همه افراد شده بود و در همه جا اين بحث مطرح مي‌شد. بعد از فاجعه‌يي كه در يكي از گروه‌هاي مسلح در پيش از انقلاب رخ داد و آن گروه به انحراف كشيده شد (مجاهدين خلق ايران) ما كه در تبعيد بوديم صحبت‌هايي را مي‌شنيديم كه تلاش‌هايي صورت مي‌گيرد براي تشكيل يك حزب يا يك تشكل سازمان يافته و فراگير. اواخر سال 1356 بود كه عيد نوروز آن سال فرصتي را فراهم كرده بود افراد بتوانند با فرصت بيشتري در مورد حزب و ضرورت آن بحث كنند.

شهيد باهنر با سفر به استان كرمان توانستند افرادي را در جريان اين موضوع قرار دهند. مرحوم رباني املشي در آن زمان در شهر بابك تبعيد بودند و بنده هم در سيرجان تبعيد بودم و بحث فعاليت‌ها براي تشكيل حزب جمهوري اسلامي در آن زمان هم مطرح شده بود. بعد از 17 شهريور و بحث آشتي ملي كه توسط شريف امامي مطرح شده بود ما را جابه‌جا كرده بودند و ما از سيرجان مجددا تبعيد شديم و اين‌بار ما را فرستادند شاه پل سابق كه الان سلماس نام گرفته است و از سلماس هم ما را منتقل كردند به جيرفت. در جيرفت كه بوديم موضوع روي كار آمدن شريف امامي برخي‌ها را نگران كرده بود كه حالا خداي نكرده نكند با روي كار آمدن اين فرد و وعده‌هايي كه مطرح مي‌كند مردم دلسرد شوند و آن شور انقلابي كاسته شود. ما هم تصميم گرفتيم بدون اينكه با جايي مثل شهرباني و اينها هماهنگ كنيم به تهران بياييم.

بدون هماهنگي ما به تهران آمديم و آن زمان هم بحث اساسنامه حزب بود و در اين‌باره بسيار بحث مي‌شد. ما مجددا به جيرفت برگشتيم و اين‌بار به همراه آقايان آشيخ محمد جواد حجتي كرماني و آقاي رباني املشي بوديم و آسيد هادي خامنه‌اي هم به جمع ما ملحق شدند تا براي ديدن اخويشان به جيرفت بيايند. در آن جمع كه ما بوديم بحث اساسنامه بود و آن را ميخواندند و بر سرش بسيار هم بحث بود. خلاصه در بين راه ما را گرفتند و دستگير شديم و مجددا به زندان افتاديم. در سلول هم بحث اساسنامه بود و حرف‌هاي اساسنامه مطرح مي‌شد. اين مقدمات آشنايي بنده با چيزي به عنوان تشكيلات آن روز بود كه اين اسم حزب جمهوري اسلامي هنوز برايش در نظر گرفته نشده بود و بعد از پيروزي انقلاب نام حزب جمهوري اسلامي براي آن تشكيلات در نظر گرفته شد و سرانجام انتخاب هم شد.

من يك خاطره‌يي دارم از روزي كه بحث عضو‌گيري حزب مطرح شد. با آقاي دعايي مي‌خواستيم برويم كانون توحيد براي ثبت نام، در يك فاصله‌يي از اين كانون توحيد و ثبت نام حزب جمهوري اسلامي گروه ديگري كه آنها هم مشغول ثبت نام و عضوگيري بودند و خيلي هم در خط انقلاب اسلامي به معناي قبول داشتن رهبري امام خميني (ره) نبودند مستقر شده بودند، ما اشتباهي به جمع آنها رفتيم و آنها هم خيلي از ديدن ما خوشحال شدند! و ما متوجه كه شديم مكان را اشتباه آمده‌ايم از آنجا بيرون رفتيم و به محل ثبت نام حزب جمهوري اسلامي وارد شديم. اين هم خاطره‌يي بود از روز ثبت نام رسمي ما در حزب جمهوري اسلامي كه ما هم مانند بسياري از افراد به صورت رسمي در حزب جمهوري اسلامي ثبت نام كرديم كه جمعيت فراواني هم براي ثبت نام در آن روزها مراجعه كرده بودند تا به عضويت حزب جمهوري اسلامي درآيند.

حاج آقا به نظر شما چرا يك استقبال بي‌نظيري از حزب جمهوري اسلامي در همان روزهاي اول پيروزي انقلاب و تشكيل حزب صورت گرفت؟ ظاهرا چيزي كه در تاريخ ثبت شده است عددي بيش از 2 ميليون نفر را نشان مي‌دهد كه برگه عضويت در حزب جمهوري اسلامي را پر كردند.

خوب ببينيد اين هم مانند خيلي ديگر از كارهاي ما كه درست و اصولي انجام نشد و روي آن كار نكرديم، موضوع حزب جمهوري اسلامي و تشكيل آن هم مشمول همان قرار گرفت. يعني موسسين حزب نيامدند براي مردم توضيح دهند كه كار اين حزب چيست و قرار است چه كاري انجام دهد و اصلا براي چه حزب جمهوري تاسيس شده است؟ خب بسياري از افراد در آن زمان گمان كردند چون اسم حزب جمهوري اسلامي است، پس در واقع اين حزب براي نظام جمهوري اسلامي است! چون هم موسسين آن از نزديكان امام بودند و تاييد ايشان را با خود داشتند و هم اسم حزب، جمهوري اسلامي بود همه اينها باعث شد كه مردم تمايل خوبي براي عضويت در حزب از خود نشان دهند كه البته به نظر من بعد‌ها همين استقبال چند صد هزار نفري تبديل به نقطه ضعف حزب هم شد.

من خاطره‌يي درباره همين موضوع براي شما نقل بكنم. اين آقاي مرتضي نبوي من نمي‌دانم چقدر حافظه خوبي دارد اما اگر حافظه خوبي داشته باشند اين مطلبي را كه من نقل مي‌كنم را حتما بايد به خاطر داشته باشند و اگر پيش ايشان رفتيد اين موضوع را هم از ايشان سوال كنيد. ما قبل از انقلاب هم با ايشان در يك زندان بوديم و رابطه دوستانه و نزديكي با يكديگر داشتيم. زماني كه بحث عضوگيري در حزب مطرح شد من با ايشان چند باري صحبت و بحث كردم و درباره همين موضوعاتي كه در حزب جريان دارد و ضعف‌هايي كه مي‌ديديم صحبت مي‌كرديم. يكبار ايشان گفت خب چرا نمي‌روي همين بحث‌ها را با موسسين حزب مطرح كني؟ من گفتم خيلي فايده‌يي در اين كار نمي‌بينم ولي بالاخره با اصرار ايشان پذيرفتم و آمديم در يكي از اتاق‌هاي حزب كه آقاي خامنه‌اي و هاشمي‌رفسنجاني مستقر بودند با اين عزيزان صحبت كنيم.كه من گفتم خدمت شما برسند و با خود شما مطرح كنند. در همان جا بحث شد كه خب شما (يعني بنده) كه آنقدر نقد داري، يكي از آنها را به صورت مصداقي بيان كن. من در همان جا همين نحوه عضوگيري در حزب را مطرح كردم و گفتم شما زماني كه حزبي را تاسيس مي‌كنيد بايد كادرتان با شعاع‌تان متناسب باشد. مثلا مي‌خواهيد 50 درصد از اعضايتان، كادر حزب جمهوري اسلامي نيز باشند. يا نه اصلا 5 درصد كادر باشند اما الان من گمان مي‌كنم اين گونه نيست.

شما مثلا اگر بخواهيد سقفي را بزنيد ستون‌هايي را در نظر مي‌گيريد كه بتواند تحمل بار اين سقف را داشته باشد. مثلا اگر پايه‌هاي ستون اين ساختمان شما تحمل 100 كيلوگرم بار و ديوار را دارد، نمي‌توانيد يك سقف 1 تُني را هم روي آن بگذاريد. من مثلا مشاهده مي‌كردم حزب چند صد هزار نفر عضو دارد اما شايد 30-40 نفر كادر اصلي هم نداشت. اين مي‌شود عدم همخواني كادر با شعاع. بعد يكي از اين عزيزان مطرح كرد كه خب هنوز اين افراد كه عضو رسمي نشدند كه من گفتم ديگر بدتر. اگر عضو رسمي مي‌شدند اقلا وضعيت‌شان مشخص مي‌شد و بهتر بود اما حالا كه وضعيت‌شان روشن نيست دلسرد مي‌شوند و همين به حزب آسيب وارد مي‌كند. مثلا تا مدت‌ها بعد از ثبت نام به دليل اينكه آنقدر حجم ثبت نام‌ها بالا بود اصلا توجهي به اين فرم‌هاي ثبت نام نشد و كسي هم پيگير اينها نشد.

بعدترها بود كه در حزب به اين فكر افتادند كه كار را بيشتر سر و سامان دهند و مثلا معلمان و مهندس‌ها و دكترها و… را جدا كنند و صنف صنف گروه‌هايي را براي كار بهتر در حزب سر و سامان دهند. اما در ابتدا مطلقا حزب سازمان درستي نداشت.

براي همين هم بود كه يكبار در نمازخانه حزب كه در گوشه حياط حزب قرار داشت و من در كنار شهيد بهشتي بودم به ايشان عرض كردم به‌شدت نگران اين حزب هستم و كار اين حزب آخر به فاجعه ختم مي‌شود كه آقاي بادامچيان با خنده به من گفتند حالا اين فاجعه كي رخ مي‌دهد؟من گفتم زمان دقيق آن را نمي‌دانم اما بالاخره ديديم كه چه اتفاقاتي مانند 7 تير 60 و… براي حزب رخ داد و كار حزب به فاجعه كشيده شد.

آقاي معاديخواه ما پيش از تشكيل حزب شاهد يك بحثي در ميان ياران و نزديكان امام هستيم كه برخي‌ها معتقدند امام اساسا نظر خوبي به كار تشكيلاتي و حزبي به معناي مرسوم ندارند و برخي‌ها هم معتقدند كه چرا اتفاقا نظر حضرت امام در اين‌باره خيلي هم مساعد بوده است. يك نظر هم مربوط به شهيد مطهري بود كه ظاهرا از ايشان هم دعوت شده بود براي عضويت در حزب اما ايشان نپذيرفته و گفته بودند روحيه من با كار حزبي سازگار نيست.

ببينيد حقيقت امر اين است كه در مورد فعاليت روحانيت دو ديدگاه وجود داشت، يكي تشكيلات صنفي روحانيت به معناي مرسوم آن روزها بود همانند فعاليت جامعه روحانيت مبارز كه نظر شهيد مطهري بر اين امر بود. يكي هم فعاليت در قالب حزب سياسي به معناي متعارف آن كه نظر شهيد بهشتي بيشتر بر اين نظر بود.

در رفت و آمد به نجف هم بستگي داشت كه چه كسي رفت و آمد كند. اگر كسي رفت و آمد مي‌كرد و نظرش به يكي از اين دو ديدگاه نزديك بود يا با ديدگاه ديگري مخالف بود پس خبري هم كه مي‌آمد متفاوت بود و لذا به همين دليل بود كه هيچ‌گاه از نجف يك پيام واحد نيامد و گاهي پيام‌ها نيز ضد و نقيض بود.

اما من چيزي كه با قطعيت مي‌توانم بگويم اين است كه حضرت امام (ره) با حزب مخالف بودند. من خاطره‌يي براي شما نقل كنم كه شايد بتواند بيشتر به اين بحث كمك كند.

نخستين سالگرد بزرگداشت پيروزي انقلاب اسلامي بود كه در سال 1358 برگزار مي‌شد، من آن زمان در وزارت ارشاد بودم و خيلي از افراد ديگر هم در آن گراميداشت و بزرگداشت نقش داشتند. چيزي هم در آن زمان تقريبا مانند شوراي هماهنگي تبليغات به وجود آمده بود. ما يك جلسه‌يي هماهنگ كرديم و خدمت حضرت امام رسيديم. ايشان خيلي خوشحال شدند كه بالاخره بعد از مدت‌ها خيلي از نهاد‌ها دست به دست يكديگر داده‌اند و براي يك هدف تلاش و برنامه‌ريزي مي‌كنند. زماني كه جلسه تمام شد و ما مي‌خواستيم بيرون بياييم ايشان با دست به ما اشاره كردند و باز ما نشستيم. در آن جمع هم از افرادي كه مي‌توانم اسم ببرم مثلا آقاي طه هاشمي بودند، علي‌القاعده آقاي محمدعلي زم بايد بوده باشند و آقاي مصطفي تاج‌زاده بودند و مابقي دوستان. آنجا حضرت امام مفصلا در مورد حزب صحبت كردند و فرمودند من به اين آقايان هم گفته‌ام و با حزب و فعاليت‌هاي آن مخالف هستم. حزب هرگاه آمده اختلاف ايجاد كرده است و ايشان يك نيم ساعتي را حدودا در همين زمينه صحبت كردند و فرمودند هميشه در ايران حزب مظهر اختلاف بوده است و به همين نحو صحبت‌هاي ديگري را هم مطرح كردند.

ببينيد در واقع ما بايد بگوييم زماني كه آقاي هاشمي تاييد حضرت امام براي حزب را گرفتند (چون با اصرار آقاي هاشمي بود كه حزب مورد تاييد امام قرار گرفت) آن روز، روز خوشحالي براي موسسين حزب بوده است.

چون بالاخره آقاي هاشمي با اصرار و اينكه حضرت امام به ايشان و موسسين حزب علاقه داشتند نظر مساعد نشان دادند و حتي مقداري كمك مالي هم به حزب كردند كه فعاليت‌هاي آن پا بگيرد و به نوعي بحث تاييد ايشان هم مطرح شود. اما بعدترها ما مي‌بينيم كه حضرت امام علنا نظر مخالف خود را بروز دادند و مثلا زماني فرمودند اعضاي

دستگاه‌هاي نظامي و انتظامي حق عضويت در حزب را ندارند و بعدترها حتي اعضاي بسيج را هم نهي كردند از عضويت در حزب جمهوري اسلامي و اصلا همان زمان مطرح شد كه اگر بسيج هم ديگر حق عضويت در حزب را ندارد پس چه كسي به عضويت حزب دربيايد؟ چون آن زمان بحث بسيج 20 ميليوني خيلي مطرح بود و اگر كسي مي‌خواست عضو حزب باشد علي‌القاعده عضو بسيج هم بود. پس مي‌بينيم بعدترها نظر منفي حضرت امام (ره) بروز بيشتري هم پيدا كرد.

اما اگر ما بخواهيم ببينيم تشكيلات مدنظر روحانيت به صورت عموم بيشتر چه چيز بوده است من فكر مي‌كنم جامعه روحانيت مبارز نمونه خوبي بوده است كه قبل از تشكيل شدن حزب جمهوري اسلامي بسيار قوي هم فعاليت مي‌كرده است و 14 منطقه در تهران دفتر داشتند و در واقع روحانيت مبارز يك حزب بودند.

بحث اختلاف مابين شهيد بهشتي و شهيد مطهري هم در مورد حزب درست است؟

بيشتر تفاوت روحيه‌ها مطرح بوده است. مثلا اگر ما سرگذشت شهيد بهشتي را مطالعه كنيم مي‌بينيم ايشان به يك كار تشكيلاتي منظم و مرتب اعتقاد داشتند و هميشه اين كار منظم در برنامه‌هاي ايشان بوده است مثل دبيرستان دين و دانش كه ايشان در قم تاسيس كرده بودند و در آنجا تاكيد روي نظم و انضباط بسيار زياد بوده است. طبيعي است كه زندگي در غرب هم يكسري تاثيراتي روي روحيه افراد دارد كه باعث مي‌شود با اهميت كار تشكيلاتي و منسجم بيشتر آشنا شوند.

اما مرحوم شهيد مطهري بيشتر روي كار فردي و واحد نظر و تمايل داشتند و همان طوري كه اشاره كردم اين بيشتر به اختلاف روحيه‌ها مربوط مي‌شد.

ما در زمان فعاليت‌هاي حزب شاهد آن هستيم كه حزب مورد انتقاد شديد گروه‌هاي روشنفكري آن زمان قرار داشت و خيلي مورد اقبال گروه‌هايي همانند گروه پيمان و نهضت آزادي و امثال اينها قرار نگرفت. دليل اين موضوع به نظر شما چه چيز بود؟

ببينيد در نظر شهيد بهشتي سه عامل باعث پيروزي انقلاب اسلامي شده بود. 1- مرجعيت امام(ره) و روحانيت 2- دانشگاه 3- بازار

در مورد روحانيت و بازار گمان مي‌شد مشكلي وجود ندارد كه البته داشت اما همه مي‌دانستند در مورد دانشگاه يك دستي وجود ندارد و گروه‌هاي ديگر توانسته بودند دانشگاه را تحت كنترل و در اختيار خود بگيرند.

حزب در واقع در ميان روشنفكران آن زمان خيلي محبوبيت نداشت و به همين دليل هم بود كه مورد انتقاد شديد جريانات روشنفكري آن زمان قرار مي‌گرفت. يعني مي‌خواهم عرض كنم كه رقيب‌هاي حزب در دانشگاه بسيار بسيار بيشتر از حزب فعال بودند و حضور داشتند.

در مورد اختلافات داخل حزب هم اگر اشاره‌يي بفرماييد كه چرا اين اختلافات وجود داشت سپاسگزار مي‌شوم. به خصوص در ميان دفتر سياسي حزب كه در واقع دفتر روزنامه جمهوري اسلامي مي‌شد كه سردبير روزنامه آن وقت، آقاي مهندس موسوي بودند و افراد ديگر همانند دبير سياسي حزب كه دكتر حسن آيت بود اختلاف‌هايي بروز كرده بود يا درباره دكتر عبدالحميد ديالمه هم همين طور.

ببينيد اين موضوع به اينجا بر مي‌گشت كه در واقع هر فردي را كه به حزب آوردند يا دعوت كردند خود آن افراد يك عقبه‌يي داشتند. مثلا آقاي موسوي علاقه‌مند شريعتي و تفكر شريعتي بود و البته به شهيد بهشتي هم ارادت داشت. مرحوم شهيد بهشتي هم به شريعتي علاقه داشت اما اختلافاتي هم داشتند كه شهيد بهشتي هيچ‌گاه صلاح نديد آنها عيان شود بر عكس شهيد مطهري كه همه مي‌دانستند با شريعتي مخالف است و مشكل دارد.

اما برخي ديگر از افراد هم بودند همانند مرحوم آيت و دوستان‌شان همانند آقايان اسرافيليان و كاشاني‌ها و… كه اينها سابق‌شان به حزب زحمتكشان و دكتر بقايي مربوط مي‌شد و خب معلوم بود كه مثلا اينها بقايي را خيلي با تجربه‌تر و قوي‌تر از خيلي‌ها در حزب جمهوري اسلامي مي‌ديدند و حاضر نبودند آنها و نظر آنها را قبول كنند. چون بقايي را كاركشته‌تر از خيلي‌ها در سياست مي‌دانستند! اختلافاتي هم از گذشته وجود داشت همانند مسائل ملي شدن صنعت نفت و… كه اينها هم جامعه را تحت تاثير قرار داده بود و همين طور در آن زمان تنظيم رابطه با چپ‌ها هم مطرح بود كه هركسي يك جوري نگاه و فكر مي‌كرد! در واقع مي‌خواهم عرض كنم در حزب طوري نبود كه هركس بتواند به نتيجه خاصي برسد و به يك مفاهمه و فهم متقابل دست پيدا كند. مثلا در مورد جمعيت موتلفه، آنها با حفظ تشكيلات‌شان آمده بودند و مي‌خواستند همان تشكيلات‌شان را هم در حزب حفظ كنند و در واقع يك حزب در حزب شده بود. جريان بازار هم مشكلات خودشان را داشتند كه اين طور نبود كه هر بازاري در تهران به موتلفه‌يي‌ها اطمينان داشته باشد و كاملا مورد تاييد همه موتلفه‌يي‌ها باشند. آقاي آيت در واقع نه جريان بازار را قبول داشت و نه بسياري از روحانيون را و به‌شدت هم مخالف مصدق شده بود و خوب همين بحث در حزب ايجاد مشكل مي‌كرد چون حزب از طيف‌ها و گروه‌هاي متفاوتي با عقبه فكري مختلف تشكيل شده بود و اگر مي‌خواستند با يكديگر فعاليت كنند بايد با هم كنار هم مي‌آمدند اما اين اتفاق رخ نداد. در مورد روحانيون حزب هم

همين طور بود. مثلا اين طور نبود كه همه روحانيت، روحانيون حزب را تاييد كنند و موافق آنها باشند.

ظاهرا برخي روحانيون سرشناس همانند آقاي موسوي‌خوئيني‌ها و… هم با حزب اختلاف نظر پيدا كرده بودند؟

بله ديگر. آقاي موسوي‌خوئيني‌ها در اساسنامه حزب موثر بود و تاثير داشت اما زماني كه امام از نوفل‌لوشاتو به ايران آمدند و بحث حزب جور ديگري شد همزمان با تشكيل حزب آقاي موسوي خوئيني‌ها در نقطه مقابل حزب قرار گرفت. در مورد آقاي خاتمي هم تقريبا همين طور بود و بعدترها خود همين افراد رقيب حزب شدند و به دليل اينكه در دفتر امام (ره) هم نفوذ داشتند تاثير خود را گذاشتند.

چطور شد كه هرچه جلوتر آمديم فعاليت‌هاي حزب آنقدر نامنظم و از هم گسيخته شد؟

خيلي عوامل نقش داشتند. تنگناي وقت مشكل‌ساز بود. يك عقبه فكري منسجم و صحيح و واقع بين هم در اصل وجود نداشت. من به جرات مي‌توانم بگويم

هيچ كس به اندازه من تا آنجا كه مي‌دانم و ديدم به حزب علاقه نداشت چون ما قبل از انقلاب هم نبود حزب و خلأ آن را احساس مي‌كرديم اگرچه من در اواخر هم عضو شوراي مركزي شدم اما مشكلات حزب را از نزديك مي‌ديدم و مشاهده مي‌كردم كه حزب اوضاع خوبي ندارد و متاسفانه عاقبت و سرانجام خوبي هم پيدا نكرد و همين اختلافات دروني حزب را زمينگير كرد و حزب كه مي‌توانست منشا اثرات مثبت بسيار بيشتري هم باشد ناكام ماند و فعاليت‌هاي آن سرانجام متوقف شد.

حزبي براي كادرسازي

فوریه 26, 2014

مقاله منتشر شده در روزنامه اعتماد مورخ 25 دی ماه 1392 پیرامون حزب جمهوری اسلامی 

هنوز چند روزي بيشتر از پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن 1357 نگذشته بود كه پنج روحاني انقلابي حزب جمهوري اسلامي را تاسيس كردند. اين حزب اگر چه بعد از حوادث خرداد 1360 توانست بر هر سه قوه تسلط يابد، اما با فروكش كردن موج ترورها آرام آرام اختلافات دروني حزب سر باز كرد و دامنه اين اختلافات تا جايي پيش رفت كه در سال 1366 به توصيه امام خميني(ره) موسسان تصميم به تعطيلي حزب گرفتند. حزب جمهوري تعطيل شد، اما اختلاف بين نيروهاي حاكميت به فراموشي سپرده نشد و در دوره‌هاي مختلف به اشكال و صورت‌هاي مختلف بازتوليد شد؛ از چپ و راست گرفته تا محافظه‌كار و اصلاح‌طلب و در سال‌هاي اخير نيز با وجود اينكه اصلاح‌طلبان كمتر در حاكميت حضور داشته‌اند، اما فرمول تقسيم بر دو همچنان پايدار است.

از قيام اسلامي تا جمهوري اسلامي

حزب جمهوري اسلامي اگر چه در 29 بهمن 57 توسط پنج روحاني عضو شوراي انقلاب (آيات محمدجواد باهنر، سيدمحمد حسيني بهشتي، سيدعلي خامنه‌اي، سيدعبدالكريم موسوي اردبيلي و اكبر هاشمي‌رفسنجاني) اعلام موجوديت كرد، اما ريشه و فكر آن به سال‌هاي پيش از انقلاب بازمي‌گشت. آيت‌الله بهشتي علت تاسيس حزب جمهوري را اين گونه بيان كرده كه هرگاه مردم قيام كرده و علماي اسلامي متعهد در پيروزي اين قيام‌ها نقش مهمي داشتند، پس از پيروزي يك گروه متشكل چند نفره به دليل داشتن تشكل توانسته‌اند صاحب تمام دستاوردهاي قيام مردم شوند. او به عنوان مثال يكي از عوامل شكست نهضت ملي را اين مي‌داند كه مرحوم آيت‌الله كاشاني از داشتن يك مجموعه متشكل و سازمان‌يافته محروم بودند. آيت‌الله بهشتي چنين نتيجه مي‌گيرد كه شرط موفقيت در هر قيام و انقلابي بعد از پيروزي و محافظت از آن، داشتن نيروي سازمان‌يافته و متشكل است و مي‌گويد: «به همين دليل، ما و ياران و دوستان‌مان مدت‌ها بود در پي آن بوديم كه به ايجاد نوعي تشكيلات اسلامي سياسي فعال مردمي دست بزنيم». قبل از انقلاب عنوان اوليه تشكيلات مورد نظر آيت‌الله بهشتي و ديگر همفكران وي «سازمان جنبش اسلامي ايران» بود كه به گفته آيت‌الله بهشتي، او و آيت‌الله سيدعلي خامنه‌اي (رهبر كنوني ايران)، سيدمحمد موسوي خوئيني‌ها و حبيب‌الله پيمان در نوشتن مرامنامه و اساسنامه آن نقش فعالي داشتند. بعد از انقلاب سازمان مورد نظر به «حزب جمهوري اسلامي» تغيير نام داد و حبيب‌الله پيمان و افراد ديگري چون كاظم سامي از آنها جدا ‌شدند. با اين وجود مرامنامه و اساسنامه حزب تقريبا همان مرامنامه و اساسنامه نوشته‌شده در قبل از انقلاب براي سازمان جنبش اسلامي بود و تغيير چنداني نكرد. شهيد بهشتي همچنين در يكي از سخنراني‌هايش درباره پيش‌زمينه‌هاي تشكيل حزب جمهوري اسلامي مي‌گويد: «ما قبل از پيروزي انقلاب [… ] تلاش كرديم كه اين حزب به وجود بيايد، ولي شتاب انقلاب وقت ما را گرفت و نشد. از سال 42 كه هيات‌هاي موتلفه بود، تلاش كرديم كه اين هيات‌ها به صورت چنين تشكيلاتي دربيايد، ولي حوادث و عوارض مانع شد. در عين حال ما آن تشكل را به شكلي ادامه داديم تا در سال 55 كه مجددا درصدد برآمديم اينها را به صورت يك تشكيلات پيش بريم و بعد قدري كار پيش رفت. در سال 56 كه انقلاب شتاب گرفت، ديگر موفق نشديم تا [اينكه] در اسفند 57 موجوديتش را اعلام كرد.» يكي ديگر از دلايل به‌تعويق افتادن اعلام موجوديت حزب جمهوري را مي‌توان نارضايتي امام خميني (ره) از تشكيل حزب توسط هواداران ايشان دانست. آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني درباره فرآيند موافقت امام خميني با تشكيل حزب جمهوري و چگونگي و چرايي تشكيل اين حزب در گفت‌وگويي با روزنامه كيهان مي‌گويد: زماني كه ايشان در نجف بودند، ما پيشنهاد تحزب را به‌واسطه آقاي طاهري خرم‌آبادي به ايشان داديم و امام (ره) مخالفت كردند. وقتي كه به پاريس رفتند، علايم پيروزي زيادتر شده بود و كمتر تهديد مي‌شديم. قبلا امام (ره) مي‌گفتند اگر شما حزب تشكيل بدهيد، رژيم همه را شناسايي و منهدم مي‌كند. ما هم آن موقع ملاحظاتي داشتيم كه نيروهاي خوب را يك جا جمع نكنيم كه رژيم اينها را متلاشي كند. هنوز كار در دست رژيم بود. اواخر كه ديگر معلوم شد رژيم نمي‌تواند اين كارها را بكند، به فكر افتاديم كه حزب را تاسيس كنيم. توسط شهيد مطهري پيغام داديم و باز ايشان مخالفت كردند. بعدها از ايشان شنيديم كه اگر تحزب داشتيد، خيلي زود لو مي‌رفتيد و متلاشي مي‌شديد. به هر حال وقتي به ايران آمدند و بعد از تشكيل دولت موقت، من خدمت ايشان رفتم، بحث تحزب را با ايشان شروع كردم و گفتم: ديديد كه نهضت آزادي با تحزب نيم‌بند خود دولت را تشكيل داد و نيروهاي خط امامي هيچ تشكلي ندارند. ايشان كمي فكر كردند و قبول كردند. گفتم خوب است با تاييد شما اين كار را شروع كنيم. ايشان در جواب من گفتند: «حزب يك موجود تدريجي‌الحصول است. الان كه شما هستيد، مطمئن هستم، اما چه مي‌دانم كه دو سال ديگر چه اتفاقي مي‌افتد و چه كساني حزب را اداره مي‌كنند. بنابراين نمي‌توانم موجودي را كه هر روز ممكن است عوض شود، تاييد كنم.» اين استدلال را من آن روز از ايشان شنيدم. بعدا هم حرف ديگري از ايشان شنيدم كه گفتند: «در تاريخ ايران احزاب خيلي تاثيرگذار نبودند و ما خيري از احزاب در ايران نديديم». هاشمي در ادامه عنوان مي‌كند كه امام معتقد بود كه حزب به هر حال بخشي از جامعه را با خود دارد و روحانيون كه بايد حالت پدري و تاثيرگذاري بر كل جامعه را داشته باشند، نبايد رقيب بخش‌هايي ديگر جامعه بشوند.


حزبي براي كادرسازي

با جلب رضايت امام موسسان حزب جمهوري يك هفته پس از پيروزي انقلاب طي بيانيه‌يي تاسيس حزب را اعلام كردند و از سوي هيات موسس آيت‌الله بهشتي به عنوان دبيركل انتخاب شد. در بيانيه اعلام موجوديت حزب ايجاد تشكيلاتي نيرومند و انضباطي آهنين عامل تداوم صحيح حركت انقلابي ملت معرفي شده و در ادامه آن آمده: «ما اين واقعيت انكارناپذير را مدت‌هاست لمس مي‌كنيم. سامان دادن به نيروهايي پراكنده جنبش را فريضه‌يي بزرگ و اسلامي مي‌دانيم». همچنين در مرامنامه حزب هدف آن تداوم بخشيدن به انقلاب خلق مسلمان ايران در راه استقرار نظام عدل اسلامي عنوان شده است و اصول و خط‌مشي حزب اين گونه اعلام شده است:

1- تاكيد بر تداوم انقلاب و جلوگيري از هر نوع تحجر و توقف در يك مرحله كه برحسب تجربه تاريخي خود به خود عامل ارتجاع و انحراف خواهد شد. 2- التزام به همبستگي روزافزون همه نيروهاي مبارز مسلمان كه در راه استقرار نظام حق و عدل اسلامي عليه استعمار و استثمار تلاش مي‌كنند و جلوگيري از محدود شدن تداوم مبارزه و تلاش‌هاي سازنده در يك گروه يا قشر معين. 3- خودداري از هر نوع وابستگي به گروه‌ها و نيروهايي كه پيوند با آنان به استقلال و اصالت اسلامي جنبش كمترين آسيبي زند. 4- استفاده از همه شيوه‌هاي مبارزه و سازندگي كه با معيارهاي اسلامي سازگار باشد با بهره‌گيري كامل از آخرين تجربه‌هاي مبارزاتي و سازندگي جوامع بشري و رعايت ضرورت‌هاي هر يك از مراحل تكامل انقلاب اسلامي جامعه ما (اعضاي موسس ح. ج. ا، 1387: 11 ـ 22) . شايد بتوان گفت كه مهم‌ترين هدف حزب جمهوري تربيت كادر مورد نياز براي اداره بخش‌هاي مختلف كشور بود اين مساله به صراحت در گفته‌هاي موسسان آن وجود دارد. به اعتقاد آيت‌الله بهشتي تشكيلات انقلابي وظيفه دارد كه نيرو‌ها و استعدادهاي مورد نياز براي اداره بخش‌هايي مختلف را بيابد يا بسازد. ايشان نيز همچون هاشمي‌رفسنجاني معتقد بود كه اگر قبل از انقلاب نيروهاي خط امام و مكتبي تشكيلاتي داشتند كه كادرسازي مي‌كردند ديگر براي تشكيل دولت بعد از انقلاب سراغ مهدي بازرگان و اعضاي نهضت آزادي نمي‌رفتند و بني‌صدر نمي‌توانست رييس‌جمهور شود و در بين سران نظام اختلافات نابساماني‌هاي دو ساله به وجود نمي‌آمد و به همين جهت آنان وجود جامعه روحانيت مبارز و تشكل‌هايي چون موتلفه اسلامي را كافي نمي‌دانستند و حزب جمهوري را تاسيس كردند كه بهتر بتوانند به كادرسازي و پرورش نيرو بپردازند. پس از اعلام تاسيس، پرسشنامه و برگه درخواست عضويت به همراه طرح اساسنامه و مرامنامه حزب درسطح وسيع و از طرق گوناگون پخش شد و حزب شروع به عضوگيري كرد. به گفته رهبران حزب، در روز اول ثبت‌نام، بيش از 80 هزار نفر براي عضويت، به مراكز حزب در سراسر كشور مراجعه كردند. مردم به دليل نام حزب ابتدا تصور مي‌كردند كه هركس كه به جمهوري اسلامي اعتقاد دارد، بايد عضو حزب شود و به همين دليل به‌صورتي عجيب و غيره‌منتظره براي عضويت در حزب صف كشيدند و تعداد زيادي آمدند و ثبت‌نام كردند و حتي طرفداران گروه‌هايي چون مجاهدين خلق هم خواستار عضويت در حزب بودند! مرحوم شهيد محمد جواد باهنر 100 روز پس از تاسيس حزب، مواضع آن را در مسائل سياسي، اعتقادي، اقتصادي و فرهنگي بيان كرد و تعداد اعضاي حزب را تا آن روز دو ميليون نفر اعلام كرد. آيت‌الله بهشتي درباره استقبال غيرقابل پيش‌بيني براي عضويت در حزب مي‌گويد: «گسترش سريع حزب در ميان مردم و استقبال عجيب مردم از عضويت و پيوستن به حزب، با آنكه يك نعمت و موفقيت بود، منشا مشكلات هم بود. براي اينكه هيچگاه يك گروه نمي‌توانند با آن سرعت به نياز عميق چنين جمعيت عظيمي به تشكيلات و سازمان يافتن، پاسخ فوري، سريع و دلخواه بدهند.»

مصاحبه با دکتر سید علیرضا بهشتی

فوریه 26, 2014

مصاحبه من با دکتر سید علیرضا بهشتی(فرزند ایت الله شهید بهشتی)پیرامون نظرات شهید بهشتی در مورد حزب جمهوری اسلامی که در روزنامه اعتماد مورخ 25 دی ماه 1392 منتشر شد.

                                       عکس

دكتر عليرضا بهشتي با اينكه از اعضاي حزب جمهوري اسلامي نبوده است اما به واسطه رابطه پدر و فرزندي با آيت‌الله بهشتي، نكات و سخنان فراواني درباره ديدگاه‌هاي آيت‌الله بهشتي پيرامون تاسيس حزب جمهوري اسلامي دارد؛ نكاتي كه شايد تا به حال خيلي به آن پرداخته نشده است و براي بازخواني پرونده حزب جمهوري اسلامي توجه به اين نكات مهم باشد. به همين مناسبت با ايشان به گفت‌وگو نشستيم تا نظرات شهيد بهشتي درباره تشكيل حزب جمهوري اسلامي و ضرورت آن را بررسي كنيم. پيش از اين بخش كوتاهي از مصاحبه‌هاي مستند «داستان ناتمام يك حزب» كه قرار است سال آينده اكران شود و به بازخواني فعاليت‌هاي حزب جمهوري اسلامي مي‌پردازد در روزهاي چهارشنبه، در روزنامه اعتماد منتشر شده و از نظر شما گذشته است؛ مصاحبه‌هاي آقايان دكتر جاسبي (قائم مقام دبيركل حزب) ،حميد رضا ترقي (از اعضاي حزب موتلفه اسلامي و جناح راست حزب)، دكتر فرشاد مومني (مسوول شاخه دانش‌آموزي حزب و از اعضاي جناح چپ حزب)، مرحوم عسگراولادي (از اعضاي شاخص جناح راست حزب و دبيركل فقيد حزب موتلفه اسلامي) و دكتر علي مطهري (پيرامون بازخواني نظرات مرحوم شهيد مطهري درباره تاسيس حزب جمهوري اسلامي) . در ادامه مصاحبه دكتر عليرضا بهشتي از نظر شما مي‌گذرد.

آقاي دكتر، شهيد بهشتي صحبت معروفي درباره حزب دارند كه مي‌گويند حزب معبد من است. اگر اجازه بفرماييد از همين جا وارد بحث شويم و اينكه چرا شهيد بهشتي درباره حزب چنين ديدگاهي داشتند؟

اولا بايد دقت كنيم آقاي بهشتي گفتند حزب معبد من است و نه معبود من! چون حزب را ابزاري براي ساخته شدن و ساختن مي‌دانست. اين مهم است كه ايشان حزب را ابزار مي‌بيند نه هدف، اما ابزاري كه بايد با آن هدف خودش سازگاري داشته باشد. طبيعتا هر حزبي رسيدن به قدرت جزو برنامه‌هايش محسوب مي‌شود وگرنه معني ندارد حزبي صرفا بخواهد فعاليت‌هاي سياسي صرف انجام دهد. اما مثلا شما مي‌بينيد حزب جمهوري اسلامي در زمان تاسيس و بعد از آن از افرادي حمايت كرده است كه آنها اساسا از اعضاي حزب نيز نبوده‌اند. مثلا در ماجراي انتخاب شهيد رجايي به عنوان نخست وزير، حزب از ايشان حمايت كرد، با اينكه شهيد رجايي عضو حزب جمهوري اسلامي نيز نبود. اين نكته قابل توجهي است.

ظاهرا شهيد بهشتي يكي از دلايلي كه براي تاسيس حزب جمهوري اسلامي بيان مي‌كنند اين است كه سابقه نهضت آزادي را ديده بودند كه آنها چون قرار نبوده است ايدئولوژي اسلامي را در حزب‌شان به عنوان ركن ركين قرار دهند با آنها ادامه فعاليت نمي‌دهند يا ظاهرا وقتي سرنوشت سازمان مجاهدين خلق را مي‌بينند كه به آن وضع در سال 54 دچار شدند به اين فكر مي‌افتند كه حزبي را تاسيس كنند. اگر امكان دارد درباره اين موضوع هم كمي توضيح دهيد.

بله. شهيد بهشتي درباره نهضت آزادي گفته‌اند كه من ديدم كه ايدئولوژي اسلامي قرار نيست به عنوان ايدئولوژي آن حزب مطرح باشد. البته ايشان در عين حال بارها و بارها درباره اعضاي نهضت آزادي تاكيد داشت كه آنها افرادي فعال و متدين هستند و در تدين آنها شك نداشت. اما به همان دليلي كه شما اشاره كرديد ايشان ديگر به همكاري با نهضت آزادي ادامه نمي‌دهد. توجه داشته باشيد كه آقاي بهشتي نزديك سي و چند سال فعاليت در عرصه اجتماعي و سياسي دارد و نه‌تنها حضور دارد بلكه ناظري دقيق هم هست. از شهريور 20 به اين طرف حضور داشته و به عنوان ناظر دقيق نظاره‌گر بوده است، در متن حوادث ملي شدن صنعت نفت بوده و پس از آن شاهد وقايع مرداد سال 32 و جلوتر كه مي‌آييم شاهد وقايع 15 خرداد سال 42 نيز بوده و علل موفقيت و عدم موفقيت اين جريان‌ها را بررسي كرده بود. يكي از علل عدم موفقيت اين حركت‌ها را در متشكل و منسجم نبودن مي‌بيند. و شايد دليل ديگر را در اين مي‌بيند كه از اسلام به عنوان انديشه‌يي كه بتواند منبع الهام‌بخش براي تنظيم نظامات اجتماعي باشد استفاده نمي‌شود. تا اينكه مي‌رسيم به سال 54 كه كودتاي ايدئولوژيك درون سازمان مجاهدين خلق شكل مي‌گيرد. هرچند ايشان درباره صداقت بنيانگذاران آن شك ندارد، اما درباره ايدئولوژي آنها نقد دارد، همان طور كه ايشان بر توحيد عاشوري نقد نوشته و يادداشت‌هايي دارد. شهيد بهشتي چون انساني واقع بين است و مي‌داند كه حركت‌هاي اجتماعي خالي از اشكال نيستند، اما به هر حال بعد از وقايع سال 54، مانند بسياري ديگر از حاميان و همراهان سازمان، نسبت به جهت‌گيري‌هاي آنان ديدي منفي پيدا مي‌كند. ايشان در همان ايام ارتباط‌هايي را با هيات‌هاي موتلفه اسلامي دارد و پس از آن با اتحاديه انجمن‌هاي اسلامي دانشجويان اروپا كه همه اينها در ديدگاه و نظرات آقاي بهشتي تاثيرگذار است. ايشان در همان ماه‌هاي قبل از آغاز حركت انقلاب با جمعي از دوستان‌شان تصميم مي‌گيرد تشكيلاتي با محوريت اسلام تشكيل دهد. آن جمع با توجه به شرايط آن زمان نگران بود كه اين گروه لو برود و ساواك براي آنها ايجاد مزاحمت كند. براي همين تصميم مي‌گيرند كه افراد بنيانگذار براي دستگيري آماده باشند و سپس افراد بعدي فعاليت زيرزميني داشته باشند. اما اتفاقات آنقدر شتاب مي‌گيرد كه ديگر منجر به پيروزي انقلاب مي‌شود و شبكه‌هاي اجتماعي گسترده‌يي در جامعه آرام آرام شكل مي‌گيرد تا در نهايت 29 بهمن 1359 تاسيس حزب جمهوري اسلامي رسما اعلام مي‌شود.

آقاي دكتر، انتقادي كه گهگاه برخي از افراد درباره شهيد بهشتي مطرح مي‌كنند اين است كه شهيد بهشتي تمايل داشتند با افرادي كه شايد خيلي هم از نظر فكري با ايشان قرابت فكري نداشتند كار و فعاليت كنند. آيا اين درست است و اگر همين طور است چرا ايشان چنين نظري داشتند؟

بله. شهيد بهشتي تمايل داشت از همه ظرفيت‌ها استفاده بشود و مايل نبود افراد به دليل وجود اختلاف نظرهاي جزيي كنار گذاشته شوند. من يك خاطره‌يي از آيت‌الله موسوي اردبيلي كه بعد از انتخاب آقاي جلال الدين فارسي به عنوان كانديداي رياست‌جمهوري، از حزب كنار رفتند براي شما نقل كنم. من يك‌بار از ايشان سوال كردم كه چرا شما از حزب جمهوري كناره‌گيري كرديد؟ ايشان پاسخي به من دادند كه برايم جالب بود. ايشان فرمودند كه شهيد بهشتي مي‌توانست با افرادي كه حتي با آنها 30-20 درصد قرابت فكري دارد كار كند اما من اين طور نبودم و با افرادي مي‌توانستم كار كنم كه درصد بالايي قرابت فكري با من دارند. اين نشان از ديدگاه و نظر شهيد بهشتي دارد. چند ماه پيش كه بزرگداشت سالروز تولد شهيد بهشتي توسط كانون فارغ‌التحصيلان دبيرستان دين و دانش در قم برگزار شد، در آنجا آقاي دكتر محمد رجبي (فرزند مرحوم استاد علي دواني) كه خود از فارغ‌التحصيلان آن دبيرستان بودند خاطره‌يي از شهيد بهشتي نقل كردند كه جالب توجه بود. ايشان گفتند دانش‌آموزي در آن مدرسه بود كه به قول معروف بچه شر مدرسه بود و هر اتفاقي در مدرسه رخ مي‌داد همه به او ربطش مي‌دادند. اما اين دانش‌آموز خط خيلي خوبي داشت. شهيد بهشتي از همين نقطه قوت اين فرد استفاده كرد و هر جا مي‌رفتند مي‌گفتند ببينيد اين دانش‌آموز چه خط خوبي دارد و همين مساله كم‌كم باعث شد تا آن دانش‌آموز متحول شود. مي‌خواهم بگويم شهيد بهشتي به خوبي از نقاط قوت افراد استفاده مي‌كردند و همين باعث شده بود تا ايشان بتواند با خيلي‌ها كار كند.

اين درست است كه امام با تشكيل حزب خيلي موافق نبودند؟

بله ظاهرا همين طور است. امام خميني(ره) ظاهرا خيلي نظر خوبي درباره احزاب نداشتند. اين هم شايد به خاطر خاطره منفي ايشان از فعاليت‌هاي احزاب در دوره مشروطه و نهضت ملي شدن نفت بوده است.

آقاي دكتر، چرا برخي از افراد با شهيد بهشتي مخالفت مي‌كردند و دليل اين مخالفت‌ها به نظر شما چه بود؟

برخي از افراد نسبت به آقاي بهشتي نظر خاصي داشتند و مثلا مطرح مي‌كردند كه آقاي بهشتي سابقه مبارزاتي ندارد!خوب ايشان به مبارزه، به نوع ديگري اعتقاد داشتند و مبارزه را در شكل ديگري مي‌ديدند و اگر فعاليتي هم داشتند بسيار مخفي بود كه حتي ساواك تقريبا هيچ ردپايي از فعاليت‌هاي ايشان نتوانسته بود پيدا كند. بعضي وقت‌ها حتي ايشان تا مرزهاي خطرناك هم پيش مي‌رفت اما نمي‌توانستند بهانه‌يي براي دستگيري ايشان پيدا كنند. مثلا يك‌بار آقاي مصباح براي خود من تعريف مي‌كردند كه قبل از انقلاب ما خدمت آقاي بهشتي رسيديم و در حال گزارش دادن درباره فعاليت‌ها بوديم، آقاي بهشتي يك آن به من گفتند آقاي مصباح آيا لازم است من اينها را بدانم يا خير؟ اگر لازم است كه بفرماييد اگر لازم نيست پس لطفا ادامه ندهيد!يعني يك چنين محافظت و دقتي داشتند كه خداي نكرده اخبار مهم براي افراد مشكوك منتشر نشود و به گوش نااهلان نرسد. مثلا آقاي بهشتي به بچه‌هاي لبنان كمك مي‌كردند و به گروه‌هاي مسلح ديگر نيز كمك‌هايي مي‌كردند ولي كسي از اينها خبر نداشت تا انقلاب شد و بعد از انقلاب تازه بخشي از اين فعاليت‌ها آشكار شد. ساواك و خيلي از افراد فكر مي‌كردند آقاي بهشتي يك كارمند ساده اداري است كه صبح سر كار مي‌رود و ساعت 2 بعد از ظهر به منزل مي‌آيد و بعد هم در كتابخانه مشغول مطالعه و كارهاي انفرادي خود مي‌شود اما تازه بعد از انقلاب مشخص شد كه اين طور نيست و ايشان ارتباطات بسيار گسترده‌يي با خيلي‌ها در داخل و خارج دارند. مثلا من به خاطر دارم بعد از شهادت آقاي بهشتي فكر مي‌كنم بعد از چهلم ايشان بود كه با آقاي مهاجري و اخوي‌مان و آقاي اژه‌يي ليستي را تهيه كرديم كه با آنها درباره آقاي بهشتي مصاحبه كنيم، همين طور كه مشغول جمع‌آوري اسامي بوديم بدون خيلي تامل خاصي به سادگي نزديك 800- 700 اسم نوشتيم!يعني ايشان خيلي ارتباطات گسترده‌يي با افراد مختلف داشتند. البته ما موفق نشديم با برخي از آن دوستان مصاحبه كنيم به دليل فوت آن افراد يا شرايطي كه داشتند و تنها توانستيم با بخش كمي مصاحبه كنيم اما همين نشان مي‌دهد كه ايشان چقدر توانسته بودند شبكه گسترده‌يي را ايجاد كنند. مثلا ايشان به كمك همين شبكه از افراد بود كه توانستند در جريان انقلاب خيلي كارها را انجام دهند و مثلا نوارها و بيانيه‌ها را در شهرهاي مختلف به سادگي و به سرعت پخش كنند. اما از همگي اينها مطلقا ساواك و افراد ديگر خبر خاصي نداشتند. حتي ايشان وقتي در سال 54 كه دستگير مي‌شوند و دليل دستگيري هم ارتباط با اتحاديه‌هاي دانشجويان اروپا بوده است ايشان بعد از آزادي گفتند من تصورم مي‌كردم ساواك از من اطلاعات بيشتري داشته باشد و فكر نمي‌كردم آنقدر دست‌شان خالي باشد. خوب اين نشان از دقت نظر آقاي بهشتي در ارتباطات با افراد دارد. مثلا يك خاطره‌يي آقاي اژه‌يي از شهيد بهشتي دارند. ايشان زماني كه داماد خانواده ما شدند و به اتريش رفتند در واقع مسوول ارتباطات آقاي بهشتي در آنجا بودند.

يك‌بار ايشان كار مهمي با آقاي بهشتي داشتند و تلفني تماسي گرفتند. وقتي مي‌خواستند صحبت‌شان را پشت تلفن مطرح كنند آقاي بهشتي صدايشان را بلند كردند كه جواد آقا!خوب آقاي اژه‌يي متوجه شدند كه پشت تلفن نبايد چيزي بگويند. ايشان مي‌گذارند زماني كه به ايران مي‌آيند در تابستان مي‌خواستند در خانه با آقاي بهشتي صحبت كنند كه باز آقاي بهشتي جلوگيري مي‌كنند. چون احتمال شنود شدن را مي‌دادند. بعدتر يكي از بستگان ما كه پزشك بودند و در شمال ويلايي داشتند ما را دعوت كردند، آنجا بود كه وقتي آقاي بهشتي مشغول قدم زدن در كنار دريا بودند به آقاي اژه‌يي گفتند خب حالا شما آن مطلبي را كه مي‌خواستيد بگوييد را اينجا بگوييد. يعني آنقدر دقت نظر داشتند. خب به همين دلايلي كه اشاره كردم و خيلي از افراد از اينها اطلاع و آگاهي نداشتند با آقاي بهشتي مخالفت

مي‌كردند كه آقاي بهشتي مبارزه‌يي كه نكرده است! و مثلا اگر به حزب جمهوري اسلامي دعوت نشدند از اين دلخور بودند و مخالف آقاي بهشتي شدند كه ما با اين همه مبارزه به حزب دعوت نشده‌ايم اما مثلا آقاي بهشتي در حزب همه كاره شده‌اند. ريشه اين مخالفت‌ها با آقاي بهشتي در برخي از همين مسائل بود.

حزب جمهوری اسلامی و مناظره های بهار 1360

فوریه 26, 2014

مقاله من در مورد مناظره های سال 1360 و حزب جمهوری اسلامی که در روزنامه اعتماد مورخ 18 دی ماه 1392 منتشر شد.

پس از وقايع حساس و سرنوشت‌ساز در سال 59 همانند حادثه 14 اسفند 59 سازمان‌ها و گروه‌هاي سياسي وقت چند نوع موضع‌گيري و تحليل مختلف اتخاذ كردند. فرخ نگهدار از اعضاي شاخص سازمان چريك‌هاي فدايي خلق درباره تصميمات سازمان‌ها و گروه‌هاي سياسي وقت مي‌گويد: «برايم يقين است كه در سازمان مجاهدين جز تعدادي انگشت شمار، كسي نمي‌فهميد يا مصمم نبود از فاجعه جلوگيري كند. در مقابل نيز نيروهاي ميداني به‌شدت مايل و مصمم بودند كه فاجعه رخ دهد.»

از نوروز سال 60 هجري شمسي به بعد، چهره‌هاي شاخص و موثر در نظام در اتخاذ تاكتيك در مقابل سازمان مجاهدين خلق يكدست نبودند.

در همين ايام بود كه پيشنهاد مناظره تلويزيوني از طرف نظام به دفتر سازمان‌ها و گروه‌هاي سياسي مي‌رسد. گفته شد كه همه احزاب دعوت شده‌اند كه با هم درباره مسائل نظري، سياسي و اقتصادي بحث كنند. فرخ نگهدار درباره خاطرات آن روزها پيرامون برگزاري مناظره‌ها مي‌گويد: «ما (سازمان فداييان‌خلق ايران اكثريت) تصميم گرفتيم صرف‌نظر از اينكه چه كسي مناظره مابين نيروهاي سازمان‎‌هاي سياسي را سازمان دهد، در چنين جلساتي فعالانه شركت كنيم. تصور ما بر اين بود كه چنين مناظره‌هايي هم امكاني است براي آنكه ما مواضع خود را مستقيما با مردم در ميان بگذاريم و هم مي‌تواند تنش در فضاي مبارزه سياسي مابين نيروها را تضعيف كند و خطر درگيري‌هاي خياباني را كاهش دهد. متعاقب آن، از طرف راديو و تلويزيون به ما اطلاع داده شد كه براي سازماندهي اين مباحثات، جلسه‌يي برگزار مي‌شود و از ما خواسته شد كه نماينده سازمان ما نيز در اين جلسه حضور يابد. من به نمايندگي از طرف سازمان در اين جلسه شركت كردم. نمايندگان دفتر رياست‌جمهوري، حزب توده ايران، مسلمانان مبارز، جاما، جبهه ملي و مجاهدين در جلسه حضور داشتند. از طرف راديو و تلويزيون آقاي علي لاريجاني و يكي از معاونان ايشان كه اسم او را به خاطر ندارم حضور داشتند. آنان در عين حال از طرف نيروهاي درون حكومت و به‌طور مشخص حزب جمهوري اسلامي نيز صحبت مي‌كردند.

نماينده مجاهدين‌خلق حسين داعي الاسلام بود. من و او مدتي در زندان هم بند بوديم. من مسوول فداييان بودم و او مسوول مجاهدين و مدتي با هم كار مشترك كرده بوديم و روابط دوستانه‏يي داشتيم. به سوي او رفته و خيلي گرم سلام و عليك كردم. پاسخ رسمي و خشك او مرا متوجه كرد كه اختلافات سياسي دو سازمان بر دوستي گذشته ما سايه افكنده است.«مهدي فتاپور» نماينده سازمان فداييان‌خلق كه در مناظره‌هاي سياسي احزاب سياسي در تلويزيون با حضور آيت‌الله سيد محمد حسيني بهشتي نماينده حزب جمهوري اسلامي، حبيب‌الله پيمان نماينده جنبش مسلمانان مبارز و نورالدين كيانوري نماينده حزب توده، شركت داشته است، از برگزاري جلسه‌يي با حضور مسوول وقت صدا و سيما، نماينده رهبر فقيد انقلاب در تلويزيون، نماينده رييس‌جمهور وقت و نمايندگان سازمان مجاهدين‌خلق، جبهه ملي ايران، جاما، حزب توده ايران، جنبش مسلمانان مبارز و سازمان فداييان‌خلق ايران (اكثريت) در آن مقطع زماني خبر مي‌دهد. مناظره‌هايي كه بر سر اجرا و مسووليت برگزاري آن ميان دفتر رييس‌جمهور وقت و صدا وسيما اختلاف ايجاد و در نهايت به همراهي نكردن دفتر رييس‌جمهور در جلسه‌ها منتهي شد. سازمان مجاهدين نيز با اين دليل كه تضمين كافي براي امنيت نمايندگان آنان وجود ندارد، از حضور در جلسات خودداري كردند. همان‌گونه كه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي به دليل حضور نداشتن سازمان‌هاي جبهه ملي، نهضت آزادي ايران و گروه‌هايي كه با آنان اختلاف نظر دارند، از شركت در ضبط برنامه خودداري كردند. اگر چه در پايان جلسه سياسي اواخر خرداد ماه 1360 كه آخرين جلسه از جلسه‌هاي بحث سياسي شد، تصميم بر اين قرار گرفت تا بهزاد نبوي به عنوان نماينده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي به جمع شركت‌كنندگان بپيوندد. فتاپور كه از طرف سازمان فداييان‌خلق (اكثريت) براي شركت در مناظره‌هاي سياسي معرفي مي‌شود، وقتي در آخرين جلسه مذاكرات متوجه مي‌شود كه شخص آيت‌الله بهشتي در مباحثه‌ها شركت دارد، خيلي خوشحال مي‌شود چرا كه او معتقد بوده كه شركت آقاي بهشتي از طرف حزب جمهوري اسلامي وزن مباحثه‌ها را بالا مي‌برد و او مي‌كوشد تا در جريان بحث‌ها منطقي و با استدلال برخورد كند. البته فتاپور اين ديدگاه آيت‌الله بهشتي را كه مباحث در چارچوب ديدگاه‌هاي عمومي سياسي پيش برده شود و كمتر به مسائل سياسي روز پرداخته شود را نادرست ارزيابي مي‌كند. اين در حالي است كه در آن مقطع زماني و به هنگام تاسيس حزب جمهوري اسلامي اگر چه سازمان فداييان‌خلق، ارتباط رسمي و دائمي تشكيلاتي با اين حزب نداشته اما برخي رهبران اين تشكل با آقايان بهشتي و موسوي اردبيلي گفت‌وگوهايي داشته‌اند. مجري تلويزيون در نخستين جلسه بحث سياسي كه در اول خرداد ماه 1360 برگزار شد، درباره برنامه اعلام كرد كه به صورت بحث آزاد به حضور بينندگان عرضه مي‌شود. او گفت كه سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران پس از استقرار مديريت جديد توفيق يافته كه برنامه‌هايي تهيه كنند در جهت روشنگري مسائل سياسي و آشنا كردن ملت قهرمان ايران با مسائل مبتلابه جامعه كه مي‌تواند در جريان جنگ تحميلي تا حد زيادي فشار بار پشت جبهه را كاهش دهد و از تشنجي كه گهگاه براي انحراف افكار جامعه آفريده مي‌شود، جلوگيري كند. به اين ترتيب مجري تلويزيون اعلام كرد كه ديگر گروه‌ها و احزاب مختلف بهانه‌يي ندارند كه بگويند در مملكت اختناق است و كسي نمي‌گذارد ما حرف‌مان را بزنيم. از همين رو براي برنامه تيتر «آزادي، هرج و مرج و زورمداري» انتخاب شده بود.

نگهدار درباره كيفيت و نحوه برگزاري مناظره‌هاي ايدئولوژيك و سياسي اين‌گونه مي‌گويد: «پنج جلسه بحث در رابطه با مسائل ايدئولوژيك ضبط و همه آنها فورا پخش شد. از آنجا كه همه جلسات پخش شد ضرورتي به توضيح بيشتر وجود ندارد. علاوه بر خود اين مباحث در رابطه با موضوع بحث نيز اختلاف نظر وجود داشت. نمايندگان راديو و تلويزيون مايل بودند نخستين تم بحث رابطه روح و ماده (خدا) باشد. احسان طبري از طرف حزب توده مطرح كرد كه اين بحث با اعتقادات پايه‌يي مردم تماس مي‌گيرد و او در چنين بحثي شركت نخواهد كرد و آماده است در ساير مباحث فلسفي شركت كند. آقاي دكتر سروش طرح كرد كه ايشان براي بحث در رابطه با ديالكتيك و تضاد دعوت شده‌اند و فقط در اين بحث شركت خواهند كرد و با موضع‌گيري ايشان اين اختلاف خاتمه يافت و موضوع بحث پنج جلسه پخش شده ديالكتيك و تضاد بود. دو جلسه اول بحث سياسي ضبط و پخش شد. من در نخستين جلسه بر مثبت بودن اين مباحث تاكيد كرده و از سازمان مجاهدين خواستم كه در تصميم خود تجديدنظر كرده و در مباحث شركت كنند. آقاي بهشتي مي‌كوشيدند كه مباحث در رابطه با پايه‌هاي فكري ما در سياست پيش برود و ما سه نفر تمايل داشتيم كه به مباحث سياسي روز متمركز شده و در رابطه با اين مصداق‌ها به پايه‌ها بپردازيم.

در دو جلسه اول بحث بيشتر پايه‌يي بود و به ويژه آقاي بهشتي با تاكيد بر ممنوعيت فعاليت نيروهاي مذهبي در كشورهاي سوسياليستي، نتيجه‌گيري كردند كه وقتي شما (ما و به ويژه حزب توده) آن كشورها را تاييد مي‌كنيد پس چطور انتظار داريد كه ما فعاليت آزاد شما را بپذيريم. برنامه‌هاي ضبط شده در اين دو جلسه از تلويزيون سراسري پخش شد.»

فتاپور با اين اعتقاد كه تداوم مناظره‌ها نيازمند آن بود كه همه نيروها مناسبات خود را با يكديگر بر اساس مبارزه سياسي متكي كنند، در جريان برگزاري مناظره‌ها از برخوردي كه در جريان برگزاري ميتينگ سازمان متبوعش در ميدان آزادي صورت گرفت، انتقاد كرد. همان‌گونه كه در جلسه پنجم فتاپور، كيانوري و پيمان با اينكه در چينش نيروها در كنار آيت‌الله بهشتي قرار گرفته بود، از برخي رفتارها انتقاد كردند. به گونه‌يي كه آيت‌الله بهشتي درباره اتفاقي كه براي يك پزشك هوادار سازمان فداييان رخ داده بود، از رسيدگي به موضوع خبر داد. اما با ادامه وقايع پرتنش خرداد 60 كه منجر به عزل بني‌صدر و قيام مسلحانه سازمان مجاهدين شد عملا باب مناظره‌هاي تلويزيوني نيز بسته شد و چند روز پس از آن نيز واقعه 7 تير 1360 رخ داد كه منجر به شهادت آيت‌الله دكتر بهشتي شد اما همچنان مناظره‌هاي سال 60 از جنجالي‌ترين و مهم‌ترين مناظره‌هايي به حساب مي‌آيد كه در تاريخ صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران برگزار شده است.

توضيحات:

در اين مقاله از خاطرات فرخ نگهدار و مهدي فتاپور و دكتر پيمان بسيار استفاده شده است.

همچنين از مقاله «چپ‌ها از مناظره با بهشتي مي‌گويند» كه در شماره 13 نشريه مهرنامه منتشر شده استفاده فراواني شده است.     

حزب جمهوری اسلامی و مناظره های بهار 1360

فوریه 26, 2014

مقاله من در مورد مناظره های سال 1360 و حزب جمهوری اسلامی که در روزنامه اعتماد مورخ 18 دی ماه 1392 منتشر شد.

پس از وقايع حساس و سرنوشت‌ساز در سال 59 همانند حادثه 14 اسفند 59 سازمان‌ها و گروه‌هاي سياسي وقت چند نوع موضع‌گيري و تحليل مختلف اتخاذ كردند. فرخ نگهدار از اعضاي شاخص سازمان چريك‌هاي فدايي خلق درباره تصميمات سازمان‌ها و گروه‌هاي سياسي وقت مي‌گويد: «برايم يقين است كه در سازمان مجاهدين جز تعدادي انگشت شمار، كسي نمي‌فهميد يا مصمم نبود از فاجعه جلوگيري كند. در مقابل نيز نيروهاي ميداني به‌شدت مايل و مصمم بودند كه فاجعه رخ دهد.»

از نوروز سال 60 هجري شمسي به بعد، چهره‌هاي شاخص و موثر در نظام در اتخاذ تاكتيك در مقابل سازمان مجاهدين خلق يكدست نبودند.

در همين ايام بود كه پيشنهاد مناظره تلويزيوني از طرف نظام به دفتر سازمان‌ها و گروه‌هاي سياسي مي‌رسد. گفته شد كه همه احزاب دعوت شده‌اند كه با هم درباره مسائل نظري، سياسي و اقتصادي بحث كنند. فرخ نگهدار درباره خاطرات آن روزها پيرامون برگزاري مناظره‌ها مي‌گويد: «ما (سازمان فداييان‌خلق ايران اكثريت) تصميم گرفتيم صرف‌نظر از اينكه چه كسي مناظره مابين نيروهاي سازمان‎‌هاي سياسي را سازمان دهد، در چنين جلساتي فعالانه شركت كنيم. تصور ما بر اين بود كه چنين مناظره‌هايي هم امكاني است براي آنكه ما مواضع خود را مستقيما با مردم در ميان بگذاريم و هم مي‌تواند تنش در فضاي مبارزه سياسي مابين نيروها را تضعيف كند و خطر درگيري‌هاي خياباني را كاهش دهد. متعاقب آن، از طرف راديو و تلويزيون به ما اطلاع داده شد كه براي سازماندهي اين مباحثات، جلسه‌يي برگزار مي‌شود و از ما خواسته شد كه نماينده سازمان ما نيز در اين جلسه حضور يابد. من به نمايندگي از طرف سازمان در اين جلسه شركت كردم. نمايندگان دفتر رياست‌جمهوري، حزب توده ايران، مسلمانان مبارز، جاما، جبهه ملي و مجاهدين در جلسه حضور داشتند. از طرف راديو و تلويزيون آقاي علي لاريجاني و يكي از معاونان ايشان كه اسم او را به خاطر ندارم حضور داشتند. آنان در عين حال از طرف نيروهاي درون حكومت و به‌طور مشخص حزب جمهوري اسلامي نيز صحبت مي‌كردند.

نماينده مجاهدين‌خلق حسين داعي الاسلام بود. من و او مدتي در زندان هم بند بوديم. من مسوول فداييان بودم و او مسوول مجاهدين و مدتي با هم كار مشترك كرده بوديم و روابط دوستانه‏يي داشتيم. به سوي او رفته و خيلي گرم سلام و عليك كردم. پاسخ رسمي و خشك او مرا متوجه كرد كه اختلافات سياسي دو سازمان بر دوستي گذشته ما سايه افكنده است.«مهدي فتاپور» نماينده سازمان فداييان‌خلق كه در مناظره‌هاي سياسي احزاب سياسي در تلويزيون با حضور آيت‌الله سيد محمد حسيني بهشتي نماينده حزب جمهوري اسلامي، حبيب‌الله پيمان نماينده جنبش مسلمانان مبارز و نورالدين كيانوري نماينده حزب توده، شركت داشته است، از برگزاري جلسه‌يي با حضور مسوول وقت صدا و سيما، نماينده رهبر فقيد انقلاب در تلويزيون، نماينده رييس‌جمهور وقت و نمايندگان سازمان مجاهدين‌خلق، جبهه ملي ايران، جاما، حزب توده ايران، جنبش مسلمانان مبارز و سازمان فداييان‌خلق ايران (اكثريت) در آن مقطع زماني خبر مي‌دهد. مناظره‌هايي كه بر سر اجرا و مسووليت برگزاري آن ميان دفتر رييس‌جمهور وقت و صدا وسيما اختلاف ايجاد و در نهايت به همراهي نكردن دفتر رييس‌جمهور در جلسه‌ها منتهي شد. سازمان مجاهدين نيز با اين دليل كه تضمين كافي براي امنيت نمايندگان آنان وجود ندارد، از حضور در جلسات خودداري كردند. همان‌گونه كه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي به دليل حضور نداشتن سازمان‌هاي جبهه ملي، نهضت آزادي ايران و گروه‌هايي كه با آنان اختلاف نظر دارند، از شركت در ضبط برنامه خودداري كردند. اگر چه در پايان جلسه سياسي اواخر خرداد ماه 1360 كه آخرين جلسه از جلسه‌هاي بحث سياسي شد، تصميم بر اين قرار گرفت تا بهزاد نبوي به عنوان نماينده سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي به جمع شركت‌كنندگان بپيوندد. فتاپور كه از طرف سازمان فداييان‌خلق (اكثريت) براي شركت در مناظره‌هاي سياسي معرفي مي‌شود، وقتي در آخرين جلسه مذاكرات متوجه مي‌شود كه شخص آيت‌الله بهشتي در مباحثه‌ها شركت دارد، خيلي خوشحال مي‌شود چرا كه او معتقد بوده كه شركت آقاي بهشتي از طرف حزب جمهوري اسلامي وزن مباحثه‌ها را بالا مي‌برد و او مي‌كوشد تا در جريان بحث‌ها منطقي و با استدلال برخورد كند. البته فتاپور اين ديدگاه آيت‌الله بهشتي را كه مباحث در چارچوب ديدگاه‌هاي عمومي سياسي پيش برده شود و كمتر به مسائل سياسي روز پرداخته شود را نادرست ارزيابي مي‌كند. اين در حالي است كه در آن مقطع زماني و به هنگام تاسيس حزب جمهوري اسلامي اگر چه سازمان فداييان‌خلق، ارتباط رسمي و دائمي تشكيلاتي با اين حزب نداشته اما برخي رهبران اين تشكل با آقايان بهشتي و موسوي اردبيلي گفت‌وگوهايي داشته‌اند. مجري تلويزيون در نخستين جلسه بحث سياسي كه در اول خرداد ماه 1360 برگزار شد، درباره برنامه اعلام كرد كه به صورت بحث آزاد به حضور بينندگان عرضه مي‌شود. او گفت كه سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران پس از استقرار مديريت جديد توفيق يافته كه برنامه‌هايي تهيه كنند در جهت روشنگري مسائل سياسي و آشنا كردن ملت قهرمان ايران با مسائل مبتلابه جامعه كه مي‌تواند در جريان جنگ تحميلي تا حد زيادي فشار بار پشت جبهه را كاهش دهد و از تشنجي كه گهگاه براي انحراف افكار جامعه آفريده مي‌شود، جلوگيري كند. به اين ترتيب مجري تلويزيون اعلام كرد كه ديگر گروه‌ها و احزاب مختلف بهانه‌يي ندارند كه بگويند در مملكت اختناق است و كسي نمي‌گذارد ما حرف‌مان را بزنيم. از همين رو براي برنامه تيتر «آزادي، هرج و مرج و زورمداري» انتخاب شده بود.

نگهدار درباره كيفيت و نحوه برگزاري مناظره‌هاي ايدئولوژيك و سياسي اين‌گونه مي‌گويد: «پنج جلسه بحث در رابطه با مسائل ايدئولوژيك ضبط و همه آنها فورا پخش شد. از آنجا كه همه جلسات پخش شد ضرورتي به توضيح بيشتر وجود ندارد. علاوه بر خود اين مباحث در رابطه با موضوع بحث نيز اختلاف نظر وجود داشت. نمايندگان راديو و تلويزيون مايل بودند نخستين تم بحث رابطه روح و ماده (خدا) باشد. احسان طبري از طرف حزب توده مطرح كرد كه اين بحث با اعتقادات پايه‌يي مردم تماس مي‌گيرد و او در چنين بحثي شركت نخواهد كرد و آماده است در ساير مباحث فلسفي شركت كند. آقاي دكتر سروش طرح كرد كه ايشان براي بحث در رابطه با ديالكتيك و تضاد دعوت شده‌اند و فقط در اين بحث شركت خواهند كرد و با موضع‌گيري ايشان اين اختلاف خاتمه يافت و موضوع بحث پنج جلسه پخش شده ديالكتيك و تضاد بود. دو جلسه اول بحث سياسي ضبط و پخش شد. من در نخستين جلسه بر مثبت بودن اين مباحث تاكيد كرده و از سازمان مجاهدين خواستم كه در تصميم خود تجديدنظر كرده و در مباحث شركت كنند. آقاي بهشتي مي‌كوشيدند كه مباحث در رابطه با پايه‌هاي فكري ما در سياست پيش برود و ما سه نفر تمايل داشتيم كه به مباحث سياسي روز متمركز شده و در رابطه با اين مصداق‌ها به پايه‌ها بپردازيم.

در دو جلسه اول بحث بيشتر پايه‌يي بود و به ويژه آقاي بهشتي با تاكيد بر ممنوعيت فعاليت نيروهاي مذهبي در كشورهاي سوسياليستي، نتيجه‌گيري كردند كه وقتي شما (ما و به ويژه حزب توده) آن كشورها را تاييد مي‌كنيد پس چطور انتظار داريد كه ما فعاليت آزاد شما را بپذيريم. برنامه‌هاي ضبط شده در اين دو جلسه از تلويزيون سراسري پخش شد.»

فتاپور با اين اعتقاد كه تداوم مناظره‌ها نيازمند آن بود كه همه نيروها مناسبات خود را با يكديگر بر اساس مبارزه سياسي متكي كنند، در جريان برگزاري مناظره‌ها از برخوردي كه در جريان برگزاري ميتينگ سازمان متبوعش در ميدان آزادي صورت گرفت، انتقاد كرد. همان‌گونه كه در جلسه پنجم فتاپور، كيانوري و پيمان با اينكه در چينش نيروها در كنار آيت‌الله بهشتي قرار گرفته بود، از برخي رفتارها انتقاد كردند. به گونه‌يي كه آيت‌الله بهشتي درباره اتفاقي كه براي يك پزشك هوادار سازمان فداييان رخ داده بود، از رسيدگي به موضوع خبر داد. اما با ادامه وقايع پرتنش خرداد 60 كه منجر به عزل بني‌صدر و قيام مسلحانه سازمان مجاهدين شد عملا باب مناظره‌هاي تلويزيوني نيز بسته شد و چند روز پس از آن نيز واقعه 7 تير 1360 رخ داد كه منجر به شهادت آيت‌الله دكتر بهشتي شد اما همچنان مناظره‌هاي سال 60 از جنجالي‌ترين و مهم‌ترين مناظره‌هايي به حساب مي‌آيد كه در تاريخ صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران برگزار شده است.

توضيحات:

در اين مقاله از خاطرات فرخ نگهدار و مهدي فتاپور و دكتر پيمان بسيار استفاده شده است.

همچنين از مقاله «چپ‌ها از مناظره با بهشتي مي‌گويند» كه در شماره 13 نشريه مهرنامه منتشر شده استفاده فراواني شده است.